گامشمارpedometerواژههای مصوب فرهنگستانافزارة کوچکی که حرکت عمودی بدن را حس میکند و با استفاده از آن گامها را میشمارد
گام شمارلغتنامه دهخداگام شمار. [ ش ُ / ش ِ ] (حامص مرکب ) قدم برداشتن به احتیاط. از روی حساب قدم برداشتن : و آن رقیبی که بود محرم کارره نرفتی مگر به گام شمار.نظامی .
سمارلغتنامه دهخداسمار. [ س َ ] (ع ص ) شیر تنک بسیارآب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از مهذب الاسماء). || (اِ) گونه ای نی بوریاست . اسل . || نام گیاهی است . علف حصیر. || خرزهره . سم الحمار. (فرهنگ فارسی معین ).
سمارلغتنامه دهخداسمار. [ س ُم ْ ما ] (ع اِ) ج ِ سامر. افسانه گویندگان . (از آنندراج ). || کسانی که شب نخوابند و با ندیم خود صحبت کنند. (ناظم الاطباء).