احاحلغتنامه دهخدااحاح . [ اُ ] (ع اِ) احیح . احیحة. تشنگی . || خشم . (منتهی الارب ). || درد دل که از اندوه پیدا شود. غصه و اندوه . || ناله . (منتهی الارب ).
اعایةلغتنامه دهخدااعایة. [ اِ ی َ ] (ع مص ) مانده شدن . (از منتهی الارب ). اعایه ٔ ماشی ؛ دچار تعب و ماندگی شدن و آن بجز عجز است . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || اعایه ٔ سیر، شتر را؛ مانده کردن کسی را. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة).- اعایه ٔ درد
تک پرانلغتنامه دهخداتک پران . [ ت َ پ َ ] (نف مرکب ) در تداول عامه ، زن که گاهگاه به تباهی گراید. زن که گاه گاه در خفا نابکاری کند. آنکه گاهگاه تبه کاری کند. زنی که گاهگاه با مردان بحرام آرامد.
گَه گَهاىگویش بختیاری1. اسبى که در ضمن حرکت گاهگاه چند دقیقهاى توقف کند؛ 2. (کنایى) فردى که گهگاه دست از کار بکشد.
یک چندبارلغتنامه دهخدایک چندبار. [ ی َ / ی ِ چ َ ] (ق مرکب ) چند دفعه و گاهی و گاهگاه و غالباً. || (اِ مرکب ) بار بسیار. || تنگ اسب . (ناظم الاطباء).
نادراًلغتنامه دهخدانادراً. [ دِ رَن ْ ] (ع ق ) گاهگاه . اتفاقاً. (ناظم الاطباء). لایکون ذلک الا نادراً؛ ای فیما بین الایام . (اقرب الموارد). ندرةً. بندرت . به نادر.