گتابلغتنامه دهخداگتاب . [ گ َ ] (اِخ ) موضعی در مشهد گنجوروز از توابع بارفروش . (سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 118).
تاب تابلغتنامه دهخداتاب تاب . (نف مرکب ) پرتوافکن ، نورافشاننده : ای عوض آفتاب روز و شبان تاب تاب تو بمثل چون عقاب حاسد ملعونت خاد.منوچهری .
طاب طابلغتنامه دهخداطاب طاب . (اِ) طبطاب : و بگذشته شدن او توان گفت که سواری و چوگان و طاب طاب و دیگر آداب این کار مدروس شد. (تاریخ بیهقی ). رجوع به طبطاب شود.
تب و تابلغتنامه دهخداتب و تاب . [ ت َ ب ُ ] (ترکیب عطفی ، از اتباع ) تف و تاب . تاب و تب . رنج و سوز. سوز و گداز. رجوع به تاب و تب ، و تف شود.
گتابسهلغتنامه دهخداگتابسه . [ گ َ س َ ](اِخ ) موضعی میان بند از توابع نور مازندران . (سفرنامه ٔ مازندران استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 110).
گتابسهلغتنامه دهخداگتابسه . [ گ َ س َ ](اِخ ) موضعی میان بند از توابع نور مازندران . (سفرنامه ٔ مازندران استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 110).
تنگتابلغتنامه دهخداتنگتاب . [ ت َ ] (ص مرکب ) معدوم الطاقة. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). ناتوان . (آنندراج ). کم حوصله و بسیار تند و سست و ناتوان . (ناظم الاطباء) : سپاهی عزب پیشه ٔ تنگتاب چو دیدند روی چنان بی نقاب .نظامی (از آنندراج ).<br
بالاگتابلغتنامه دهخدابالاگتاب . [ گ ُ ](اِخ ) دهی است از دهستان مشهد گنج افروز بخش مرکزی شهرستان بابل که در 15 هزارگزی جنوب بابل در دشت واقعاست . ناحیه ایست دارای آب و هوای معتدل مرطوب و 540 تن سکنه ، آب آنجا از سجادرود تأمین می