دریرلغتنامه دهخدادریر. [ دَ ] (ع ص ) مرد گرداندام توانا. (منتهی الارب ). || ستور تیزرو. || چراغ روشن و نورانی . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
دریرلغتنامه دهخدادریر. [ دَ ] (ع مص ) تیز دویدن اسب یا نرم دویدن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || روان شدن خوی . (از منتهی الارب ).
دررلغتنامه دهخدادرر. [ دَ رَ ] (ع اِ) دررالطریق ؛ میانه ٔ راه . (منتهی الارب ). قصد و متن و میانه و قسمت مستقیم راه . (از اقرب الموارد). || دررالبیت ؛ پیشگاه خانه . (منتهی الارب ). گویند: داری درر دارک ؛ یعنی خانه ٔ من روبروی خانه ٔ تو است و آن وقتی است که دو خانه رو در روی هم باشد. (از اقرب
دررلغتنامه دهخدادرر. [ دِ رَ ] (ع اِ) ج ِ دِرّة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به دِرّة شود. || زیادی و روانی شیر. (از اقرب الموارد).
دررلغتنامه دهخدادرر. [ دُ رَ ] (ع اِ) ج ِ دُرّة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). مرواریدهای بزرگ . (غیاث ) (آنندراج ). رجوع به دُرّ و دُرّة شود : جایی که درر باید جائی که غرر بایدمعلوم غررداری مفهوم درر داری . فرخی .یا مگر زین نم