گراد (grade)واژهنامه آزاددرجه و یا نمره ای که به کالا و یا به اشخاص داده می شود و با ای، بی، سی، دی، مطرح می شود مثلاً .Grade A یعنی درجه یک.
هرات رودلغتنامه دهخداهرات رود. [ هََ ] (اِخ ) در حبیب السیر نام هری رود همه جا به همین صورت ضبط شده است . رجوع به هری رود شود.
راذلغتنامه دهخداراذ. (اِ) از نامهایی که هندیان در تعبیر از صورت ارض بکار میبرند. (تحقیق ماللهند ص 114).
حرائثلغتنامه دهخداحرائث . [ ح َ ءِ ] (ع اِ) مکاسب . حَریثة یکی . و منه الحدیث : اخرجوا الی معایشکم و حرائثکم . || (ص ، اِ) شتران لاغرشده به سفر. (منتهی الارب ).
حراتلغتنامه دهخداحرات . [ ح ُرْ را ] (ع ص ، اِ) ج ِ حُرّة. (اقرب الموارد) : سیده ٔ والده ٔ سلطان مسعود و عمات وی با همگی اهل حرم و حرات از قلعه بزیر آمدند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 7). امیر محمود برنشست و آنجا آمد و امیر محمد را بسیار بنو
گرادلغتنامه دهخداگراد. [ گ ِ ] (اِ) و آن کمانی است برابر 400 1 پیرامون دایره ، جزٔهای آن دقیقه است . (دقیقه ٔ 100قسمتی ) که یک صدم گراد باشد و ثانیه صدقسمتی که یک صدم دقیقه ٔ صدقسمتی و یا <sp
گرادلغتنامه دهخداگراد. [ گ ِ ] (اِ) جامه ٔ کهنه . (برهان ). جامه های کهنه ٔ پاره پاره . معرب آن جراد است .
گرادلغتنامه دهخداگراد. [ گ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آختاچی بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد، واقع در 27هزارگزی جنوب خاوری مهاباد و 23هزارگزی باختری راه شوسه ٔ بوکان به میاندوآب . هوای آن معتدل و مالاریائی و دارای <span class="hl
کیرفوگرادلغتنامه دهخداکیرفوگراد. [ رُ ف ُ گْرا / گ ِ ] (اِخ ) نام قدیمی آن «الیزاوت گراد». شهری است در اتحاد جماهیر شوروی که در «اوکراین » واقع است و 153000 تن سکنه دارد. (از لاروس ).
لنین گرادلغتنامه دهخدالنین گراد. [ ل ِ گ ِ ] (اِخ ) نامی که در سال 1924 م . به شهر پطرگراد داده اند و آن شهری است بزرگ به مغرب روسیه ، کنار دریای بالتیک .
پطرگرادلغتنامه دهخداپطرگراد. [ پ ِ رُ ] (اِخ ) یا پطروگراد. رجوع به پترسبورگ و سن پترسبورگ و لنین گراد و پطر شود.