گردآخرلغتنامه دهخداگردآخر. [ گ ِ خ ُ ] (اِ مرکب ) آخُرِ گِرد. آخر مدور : یک خر نخوانمت که یکی کاروان خری گرد آخرت پر از علف کفر و زندقه .سوزنی .
ردخورلغتنامه دهخداردخور. [ رَ خوَرْ / خُرْ ] (نف مرکب ) در تداول عامه ، ردشدنی . خورای رد شدن . سزاوار ترک . ترک کردنی : ردخور ندارد؛ قطعی است . حتمی است . (فرهنگ فارسی معین ). دعای او ردخور ندارد؛ ردناشدنی است . (یادداشت مؤلف ).