فرهنگ فارسی عمید
۱. اسیر؛ دربند؛ دستگیرشده.۲. دچار.۳. [عامیانه] پرمشغله.۴. مبتلا به سختی، رنج، و امثال آنها.۵. [مجاز] عاشق؛ شیفته.⟨ گرفتار آمدن: (مصدر لازم) [قدیمی] = ⟨ گرفتار شدن⟨ گرفتار ساختن: (مصدر متعدی) = ⟨ گرفتار کردن⟨ گرفتار شدن: (مصدر لازم)<