رفتگیلغتنامه دهخدارفتگی . [ رَ ت َ / ت ِ ] (حامص ) کوچ و رحلت و هجرت و روانگی . (ناظم الاطباء): عیار؛ رفتگی و گریز. (منتهی الارب ). || نقصان . (ناظم الاطباء).- رفتگی پارچه ؛ تنگ شدن و فرسوده شدن آن بسبب کثرت استعمال و کهنگی . اتلاف
رفتگیلغتنامه دهخدارفتگی . [ رُ ت َ ] (حامص ) رفتگی خانه ؛ تمیزی و جاروب شدن آن : به این شستگی و رفتگی . (یادداشت مؤلف ).
گرفتگیلغتنامه دهخداگرفتگی . [ گ ِ رِ ت َ / ت ِ ] (حامص ) ملولی . اندوهگنی . دل تنگی که آثار آن بر روی پیدا باشد. انقباض ، در مقابل انبساط : روزی گشاده باشی و روزی گرفته ای بنمای کان گرفتگی از چیست ای پسر. فر
رفتگیwearواژههای مصوب فرهنگستانجدا شدن ذرات سطحی اجسام از بدنۀ اصلی براثر برخورد ذرات جامد یا مواد دیگر با آنها
لارنژیتفرهنگ فارسی عمیدالتهاب حنجره و تارهای صوتی به دلیل عواملی چون گرد و غبار، فریاد بلند، سرما، و رطوبت که باعث گرفتگی صدا میشود.
برنشیتفرهنگ فارسی معین(بُ رُ) [ فر. ] ( اِ.) نوعی بیماری ناشی از آماس نایره که باعث گرفتگی صدا، سرفه های شدید، خروج خلط های ساده یا توأم با چرک و خون می شود؛ ورم ریه .
دیفتریفرهنگ فارسی عمیدبیماری واگیرداری که باعث ایجاد عشایی کاذب در حلق و حنجره میشود. از عوارض آن گلودرد، تب، سرفه، گرفتگی صدا و در صورت وخامت، ناراحتیهای قلبی، کلیوی، و فلج دست و پا را موجب میشود.
گرفتگیلغتنامه دهخداگرفتگی . [ گ ِ رِ ت َ / ت ِ ] (حامص ) ملولی . اندوهگنی . دل تنگی که آثار آن بر روی پیدا باشد. انقباض ، در مقابل انبساط : روزی گشاده باشی و روزی گرفته ای بنمای کان گرفتگی از چیست ای پسر. فر
گرفتگیدیکشنری فارسی به انگلیسیblock, blockage, choke, eclipse, embarrassment, gloom, kink, obstruction, occlusion, snarl, tie-up
دریاگرفتگیلغتنامه دهخدادریاگرفتگی . [ دَرْ گ ِ رِ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) حالت دریاگرفته . حالت تهوع در سفر دریا، مثل کوه زدگی . (یادداشت مرحوم دهخدا). دریازدگی . بحار. سَدَر. هُدام . و رجوع به دریا زدگی شود.
دل گرفتگیلغتنامه دهخدادل گرفتگی . [ دِ گ ِ رِ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی دل گرفته . دل گرفته بودن . غصه . غم . هم . رجوع به دل گرفته و دل گرفتن شود.
دودگرفتگیلغتنامه دهخدادودگرفتگی . [ گ ِ رِ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی دودگرفته . دودزده . دودآلودی . (ناظم الاطباء). دودگنی : کتن ؛ دودگرفتگی خانه . (منتهی الارب ). رجوع به دودآلود شود.
خورشیدگرفتگیلغتنامه دهخداخورشیدگرفتگی . [ خ ُ گ ِ رِ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) حالت گرفتن خورشید. حالت خسوف . حالت کسوف . (یادداشت مؤلف ).
خوگرفتگیلغتنامه دهخداخوگرفتگی . [ گ ِ رِ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) الفت . انس . || تعود. اعتیاد. عادت یافتگی .