لغتنامه دهخدا
روانیدن . [ رَ دَ ] (مص ) جاری کردن . جریان دادن . (از اشتینگاس ): اِمْعان ؛ رفتن آب و روانیدن آن . (تاج المصادر بیهقی ). و رجوع به رواندن شود. || رایج کردن . سبب رایج شدن . || فرستادن . ارسال کردن . (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ). || مناسب و لایق شدن . سزاوار گشتن . || قابل خ