گروکردهلغتنامه دهخداگروکرده . [ گ ِ رَ / رُو ک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) رهین . (دهار). به رهن داده . به گرو نهاده . رجوع به گرو و گرو کردن شود.
رهینلغتنامه دهخدارهین . [ رَ ] (ع ص ، اِ) گروی . (منتهی الارب ). گروگذاشته شده . مرهون . (یادداشت مؤلف ). گروکرده شده . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). گروکرده . (دهار) (از اقرب الموارد) : اگر من به حب محمد رهینم تو چونی عدوی رهین محمد. ناصرخس
مرهونلغتنامه دهخدامرهون . [ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر رهن . رجوع به رهن شود. گروکرده شده . (غیاث ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). گروی . (منتهی الارب ). گروگان . گرو نهاده . رهین . مرتهن .- مرهون شدن ؛ رهین شدن : دل به هوی چون دهی ک