گرگوراسلغتنامه دهخداگرگوراس . [ گ ِ رِ گ ُ ] (اِخ ) (نیکفور...) بسال 1295 م . متولد و بسال 1365م . درگذشت . وی از مشاهیر مورخان روم است . در قسطنطنیه به تدریس پرداخت و گروه زیادی در حلقه ٔ درس او فراهم آمدند و مورد توجه آندرونیک
گرگوریوسلغتنامه دهخداگرگوریوس . [ گ ِ رِ گ ُ ] (اِخ ) اسقف نوسا از قدیسین نصرانی (ولادت در حدود 330 و وفات در حدود 400م .) که آثار متعددی از وی در دست است و از جمله ٔ آثار وی کتاب طبیعةالانسان را در مآخذ عربی ذکر کرده اند. (تاریخ
گریگوریوسلغتنامه دهخداگریگوریوس . [ گ ِ ] (اِخ ) ابوالفرج بن هارون نصرانی مشهور به ابن عبری . در ملطیه در سال 623 هَ . ق . متولد ودر سال 643 بواسطه ٔ استیلای مغول به انطاکیه و بعد به طرابلس رفت و چندی به سمت اسقفی در دمشق بود. فوت
چروریشلغتنامه دهخداچروریش . [ چ ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان ماهیدشت بالا بخش مرکزی شهرستان کرمانشاه که در 26هزارگزی جنوب خاوری کرمانشاه ، کنار رودخانه ٔ مرگ واقع است . دشت و سردسیر است و 245 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه ٔ مرگ محصو
پرورشلغتنامه دهخداپرورش . [ پ َرْ وَ رِ ] (اِمص ) اسم مصدر از پروردن . عمل پروردن . تیمار. مراعات . رعایت . تربیت . تربیه . تعلیم . تأدیب . ترشیح : برای پرورش جسم جان چه رنجه کنم که حیف باشد روح القدس بسکبانی . (منسوب به رودکی ).پر
پرورشفرهنگ فارسی عمید۱. عمل پروردن: پرورش ماهی.۲. تربیت.۳. (اسم) مجموعۀ هنجارهای جامعه؛ آداب.۴. [قدیمی] پرورده شدن.۵. (اسم) [قدیمی] خورش؛ خوراک.⟨ پرورش دادن: (مصدر متعدی)۱. پروراندن.۲. تربیت کردن.⟨ پرورش یافتن: (مصدر لازم) = پرورش
غرغوراسلغتنامه دهخداغرغوراس . [ غْرِ /غ ِ رِ غ ُ ] (اِخ ) (نیکفور...) تلفظ ترکی گرگوراس . یکی از مشاهیر مورخان روم است . (از قاموس الاعلام ترکی ). رجوع به گرگوراس شود.