گرگ بندلغتنامه دهخداگرگ بند. [ گ ُ ب َ ] (ص مرکب ) کنایه از گرفتار و اسیر. (برهان ) : گرگ را گرگ بند باید کردرقص روباه چند باید کرد. نظامی .کین سگ بسته مستمند چراست شیرخانه است گرگ بند چراست . نظامی .
گرگ بندفرهنگ فارسی معین( ~ . بَ) (ص مر.) 1 - کنایه از: گرفتار و اسیر، زبون ، خفیف . 2 - بسیار ترسان .
روروro-ro, roll-on roll-offواژههای مصوب فرهنگستاننوعی بارگیری و تخلیه که در آن بار بر روی وسایل چرخدار ازطریق شیبراهه به کشتی وارد یا از آن خارج میشود
موج ریلیRayleigh wave, R waveواژههای مصوب فرهنگستاننوعی موج سطحی که موجب حرکت پسرونده و بیضیوار ذرات در محیط میشود
گرگ بندیلغتنامه دهخداگرگ بندی . [ گ ُ ب َ ] (حامص مرکب ) مؤلف آنندراج از خیرالمدققین آرد: گرگ بندی آن است که چون آدمی در میان هفت گرگ واقع شود بنوعی احاطه اش میکنند که هرچند دلاور هم باشد از دست آنها رهایی نمیتواند یافت چه هرگاه متوجه بدفع یکی میشود آن بقیه بر او بتازند، چون بدیگری از آنها رونهد
گرگ بند کردنلغتنامه دهخداگرگ بند کردن . [ گ ُ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از زبون و خفیف و اسیر کردن باشد. (برهان ) (آنندراج ). از ترس از جای خود نجنبیدن . (فرهنگ نظام ) (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ) : از این گربه گون خاک تا چند چندبشیری توان کردنش گرگ بند.<p c
گربه گونلغتنامه دهخداگربه گون . [ گ ُ ب َ / ب ِ ] (ص مرکب ) بمعنی گربه سان که کنایه از فریب دهنده و دغل باز و محیل باشد. (برهان ) (غیاث ). ظاهراً بقیاس گربه سان ساخته شده است : از این گربه گون خاک تا چندچندبه شیری توان کردنش گرگ بن
گرگفرهنگ فارسی عمیدپستانداری وحشی، گوشتخوار و شبیه سگ اما از آن قویتر و درندهتر که در موقع گرسنگی به چهارپایان و حتی به انسان حمله میکند.⟨ گرگ باراندیده: [مجاز] شخص مجرب، کارآزموده، سختیکشیده، و سردوگرمچشیده. Δ میگویند گرگبچه از باران میترسد و موقع باران از لانه بیرون نمیآید اما اگر اتفاقاً
گرگلغتنامه دهخداگرگ . [ ] (اِخ ) منزل اول از شیراز تا دیه گرگ از نواحی شیراز است . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ). از فول نو تا دیه گرگ پنج فرسنگ ، از او تا شهر شیراز پنج فرسنگ . (نزهةالقلوب ص 185).
گرگلغتنامه دهخداگرگ . [ گ َ ] (اِخ ) دهی است از بخش شیب آب شهرستان زابل ، واقع در 14000شمال باختری سکوهه و 10000گزی شوسه ٔ زاهدان به زابل . هوای آن معتدل و دارای 300 تن سکنه است . آب آن از ر
دره گرگلغتنامه دهخدادره گرگ . [ دَرْ رَ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دشمن زیاری بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون . واقع در 43هزارگزی جنوب خاوری فهلیان و 22 هزارگزی راه شوسه ٔ کازرون به فهلیان ، با 2
دره گرگلغتنامه دهخدادره گرگ . [ دَرْ رَ گ ُ] (اِخ ) دهی است از دهستان دره صیدی بخش اشترینان شهرستان بروجرد. واقع در 9هزارگزی شمال خاوری اشترینان و کنار راه مالرو دره چنار به اشترینان با 2175 تن سکنه . (طبق سرشماری <span class="h
دره گرگلغتنامه دهخدادره گرگ . [ دَرْ رَگ ُ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان بزچلو بخش وفس شهرستان اراک . واقع در 18هزارگزی جنوب خاوری کمیجان و سرراه نیمه شوسه ٔ کمیجان به اراک . آب آن از قنات و راه آن نیمه شوسه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class="hl" dir="
پیرگرگلغتنامه دهخداپیرگرگ . [ گ ُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) گرگ بزادبرآمده . گرگ سالخورده . گرگ کهنسال . || اصطلاحی ستایش آمیز، کنایه از مردی آزموده و باتجربه و گربز و دلیر : بیامد پس آن بی درفش سترگ پلیدی سگی جادویی پیرگرگ . دقیقی (از شاهنامه ٔ
پیلان گرگلغتنامه دهخداپیلان گرگ . [ گ ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان کرزان رود شهرستان تویسرکان . واقع در 6 هزارگزی باختر تویسرکان و 2 هزارگزی راه شوسه ٔ تویسرکان بکرمانشاه . دامنه . سردسیر. دارای 800 ن