روروro-ro, roll-on roll-offواژههای مصوب فرهنگستاننوعی بارگیری و تخلیه که در آن بار بر روی وسایل چرخدار ازطریق شیبراهه به کشتی وارد یا از آن خارج میشود
موج ریلیRayleigh wave, R waveواژههای مصوب فرهنگستاننوعی موج سطحی که موجب حرکت پسرونده و بیضیوار ذرات در محیط میشود
نهفتگیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط فتگی، پوشیدگی، بسخو، کمین، پنهان بودن، اختفا، کتمان بیسروصدایی، حیلهگری خیانت، نادرستی بیحرکتی، رکود، سکون بالقوه بودن، امکان استعاره سِرّ، راز، باطن، درون، ضمیر، نهانخانه تاریکی، گرگومیش، ناپیدایی
بیشکلیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل بیشکلی، آمورفیسم، فقدانفُرم، بینظمی، آشفتگی عدم وضوح، تاری، کوری، سیاهی، تاریکی، گرگومیش، رنگپریدگی پیدایش، مادۀ اولیه، لجه، ابر، چیز بیشکل، خمیر، سایه، گاز، مایع توسعهنیافتگی، عقبماندگی درهمبرهمی، بههم ریختگی، تلاطم
صبحفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان ع، بامداد، پگاه، سحر، فلق، سحرگاه، بامدادان، آفتابنزده، قبلازظهر، علیالطلوع، اول وقت، بینالطلوعین سپیدهدم، صبحدم شفق طلوع آفتاب، دمادم صبح، وقت سحر خروسخوان، گرگومیش، بوق سگ چاشت، ضحی
گرگفرهنگ فارسی عمیدپستانداری وحشی، گوشتخوار و شبیه سگ اما از آن قویتر و درندهتر که در موقع گرسنگی به چهارپایان و حتی به انسان حمله میکند.⟨ گرگ باراندیده: [مجاز] شخص مجرب، کارآزموده، سختیکشیده، و سردوگرمچشیده. Δ میگویند گرگبچه از باران میترسد و موقع باران از لانه بیرون نمیآید اما اگر اتفاقاً
گرگلغتنامه دهخداگرگ . [ ] (اِخ ) منزل اول از شیراز تا دیه گرگ از نواحی شیراز است . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ). از فول نو تا دیه گرگ پنج فرسنگ ، از او تا شهر شیراز پنج فرسنگ . (نزهةالقلوب ص 185).
گرگلغتنامه دهخداگرگ . [ گ َ ] (اِخ ) دهی است از بخش شیب آب شهرستان زابل ، واقع در 14000شمال باختری سکوهه و 10000گزی شوسه ٔ زاهدان به زابل . هوای آن معتدل و دارای 300 تن سکنه است . آب آن از ر
دره گرگلغتنامه دهخدادره گرگ . [ دَرْ رَ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دشمن زیاری بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون . واقع در 43هزارگزی جنوب خاوری فهلیان و 22 هزارگزی راه شوسه ٔ کازرون به فهلیان ، با 2
دره گرگلغتنامه دهخدادره گرگ . [ دَرْ رَ گ ُ] (اِخ ) دهی است از دهستان دره صیدی بخش اشترینان شهرستان بروجرد. واقع در 9هزارگزی شمال خاوری اشترینان و کنار راه مالرو دره چنار به اشترینان با 2175 تن سکنه . (طبق سرشماری <span class="h
دره گرگلغتنامه دهخدادره گرگ . [ دَرْ رَگ ُ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان بزچلو بخش وفس شهرستان اراک . واقع در 18هزارگزی جنوب خاوری کمیجان و سرراه نیمه شوسه ٔ کمیجان به اراک . آب آن از قنات و راه آن نیمه شوسه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class="hl" dir="
پیرگرگلغتنامه دهخداپیرگرگ . [ گ ُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) گرگ بزادبرآمده . گرگ سالخورده . گرگ کهنسال . || اصطلاحی ستایش آمیز، کنایه از مردی آزموده و باتجربه و گربز و دلیر : بیامد پس آن بی درفش سترگ پلیدی سگی جادویی پیرگرگ . دقیقی (از شاهنامه ٔ
پیلان گرگلغتنامه دهخداپیلان گرگ . [ گ ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان کرزان رود شهرستان تویسرکان . واقع در 6 هزارگزی باختر تویسرکان و 2 هزارگزی راه شوسه ٔ تویسرکان بکرمانشاه . دامنه . سردسیر. دارای 800 ن