گریبانگیر شدنلغتنامه دهخداگریبانگیر شدن . [ گ ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مبتلا گردیدن به کسی یا چیزی . دچار شدن . دامن گیر شدن .
گریبانگیرلغتنامه دهخداگریبانگیر. [ گ ِ ] (نف مرکب )گریبان گیرنده .مبتلاسازنده . دامنگیر. رجوع به گریبانگیر شدن شود.
گریبانگیرلغتنامه دهخداگریبانگیر. [ گ ِ ] (نف مرکب )گریبان گیرنده .مبتلاسازنده . دامنگیر. رجوع به گریبانگیر شدن شود.
مقیم هندوستانیلغتنامه دهخدامقیم هندوستانی . [ م ُ م ِ هَِ ] (اِخ ) از شاعران قرن دوازدهم هجری و از اکابر هندوستان بوده است . از اوست :اشک چشمم رفته رفته در گلو زنجیر شدطفل دامنگیر من آخر گریبانگیر شد.و رجوع به فرهنگ سخنوران و صبح گلشن ص 443 شود.
گریبانگیرلغتنامه دهخداگریبانگیر. [ گ ِ ] (نف مرکب )گریبان گیرنده .مبتلاسازنده . دامنگیر. رجوع به گریبانگیر شدن شود.
گریبانگیرلغتنامه دهخداگریبانگیر. [ گ ِ ] (نف مرکب )گریبان گیرنده .مبتلاسازنده . دامنگیر. رجوع به گریبانگیر شدن شود.