گزاردنیلغتنامه دهخداگزاردنی . [ گ ُ دَ ] (ص لیاقت ) قابل گزاردن . درخور گزاردن . رجوع به معانی گزاردن شود.
زاریدنلغتنامه دهخدازاریدن . [ دَ ] (مص ) ناله کردن . (آنندراج ). گریه و زاری کردن . موئیدن . گریه ٔ زار کردن : چه موئی چه نالی چه گریی چه زاری که از ناله کردن چوما بی نوالی . فرخی .بریده شد نسبم از سیادت و ملکت بدین دو درد همی گر
زوردینلغتنامه دهخدازوردین . [ زَ وَ ] (اِ) ماه اول بهار که آغاز سال ایرانیان است و فروردین نیز گویند. (ناظم الاطباء).
زوریدنلغتنامه دهخدازوریدن . [ دَ] (مص ) نفرت داشتن و کراهت داشتن . || زبردستی کردن و زور کردن و ظلم نمودن . (ناظم الاطباء).
ناگزاردنیلغتنامه دهخداناگزاردنی . [ گ ُ دَ ] (ص لیاقت ) که قابل گزاردن و تأدیه نیست . که اداکردنی نیست . مقابل گزاردنی .
ناگزاردنیلغتنامه دهخداناگزاردنی . [ گ ُ دَ ] (ص لیاقت ) که قابل گزاردن و تأدیه نیست . که اداکردنی نیست . مقابل گزاردنی .