زافهلغتنامه دهخدازافه . [ ف َ ] (اِ) گیاهی باشد شبیه سیر کوهی . (برهان قاطع). گیاهی باشد چون سیر کوهی و همچنان بوی ناخوش دارد. (صحاح الفرس ) (فرهنگ سروری ) : من یکی زافه بدم خشک و به فرغانه شدم مورد گشتم تر و شد قامت چون نارونا. ابوالعباس
زیافةلغتنامه دهخدازیافة. [ ف َ ] (از ع ، اِمص ) ناسرگی و ناسره شدن . (آنندراج ). رجوع به ماده ٔ قبل و زیوف شود.
چاپچیفرهنگ مترادف و متضاد۱. باسمهچی، چاپخانهدار، طابع، مطبعهچی ۲. دروغگو، شایعهساز، شایعهپرداز ۳. گزافهگو، لافزن، چاچول
چاچولفرهنگ مترادف و متضاد۱. گزافهگو، حقه، ۲. فریب، کلک، مکر، نیرنگ، تزویر ۳. دورویی ۴. طرار، دزد ۵. حقهباز، شارلاتان