زافرلغتنامه دهخدازافر. (اِخ ) ابن عمر ملقب به فیاش یکی از چند تن خطیبی بود که در 145 هَ . ق . ابراهیم بن عبداﷲبن حسن را به مصر بردند و بر سر در مسجد جامعآویختند. (از کتاب الولاة و القضاة چ بیروت ص 114).
زافرلغتنامه دهخدازافر. [ ف ِ ] (اِخ ) ابن سفیان کوفی از اصحاب جعفر الصادق (ع ) است . (از اعیان الشیعه بنقل از رجال شیخ طوسی ).
زافرلغتنامه دهخدازافر. [ ف ِ ] (اِخ ) ابن سلیمان ایادی قهستانی مکنی به ابوسلیمان . بخاری گوید: در ری بوده و برخی وی را کوفی و نزیل بغداد دانسته اند در کتاب تاریخ بغداد و میزان الاعتدال و تهذیب التهذیب از وی یاد شده و علمای حدیث و رجال درباره ٔ ثقه بودن و قوت و ضعف روایات وی اختلاف دارند. در ت
زافرلغتنامه دهخدازافر. [ ف ِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ ایادی از اصحاب حضرت جعفر الصادق (ع ) است . مؤلف اعیان الشیعه آرد:علامه ٔ حلی در کتاب خلاصه و ابن داود در رجال از وی نام برده و اهل سنتش شمرده اند و معلوم نیست چرا شیخ طوسی وی را یاد نکرده است و نیز معلوم نیست منبع علامه و ابن داود چه بوده است .
زافرلغتنامه دهخدازافر. [ ف ِ ] (اِخ ) فرزند خلیل بن قردة است و اصمعی در کتاب جزیرة العرب شعری از خلیل [پدر زافر] در مرثیه ٔ وی نقل کند و گوید: زافر در شهر دمشق درگذشت و پدرش این ابیات را در مرگ وی انشاد کرد:ولا آب رکب من دمشق و اهله ولا حمص اذا لم یات فی الرکب زافرو لا من شبیث و ا
مفرطدیکشنری عربی به فارسیمفرط , بيش ازاندازه , گزافگر , غيرمعقول , عجيب , غريب , گزاف , بي اعتدال , زياد