زدنیلغتنامه دهخدازدنی . [ زَ دَ ] (ص لیاقت ) لایق و سزاوار زدن و کشتن . (از ناظم الاطباء). رجوع به زدن شود.
خامۀ زدنیwhipping creamواژههای مصوب فرهنگستانخامهای که برای تبدیل به خامۀ زده مناسب و میزان چربی آن دستکم 28 درصد باشد
مسکونیلغتنامه دهخدامسکونی . [ م َ ] (ص نسبی ) قابل سکونت . ساکن شدنی . سکونت گزیدنی . و رجوع به مسکون شود.
ناگزیدنیلغتنامه دهخداناگزیدنی . [ گ ُ دَ ] (ص لیاقت ) غیرقابل انتخاب . که نتوان آن را برگزید و اختیار کرد.که سزاوار گزیدن نیست . ناپسندیدنی . مقابل گزیدنی .
اشعابلغتنامه دهخدااشعاب . [ اِ ] (ع مص ) مردن . (منتهی الارب ). اشعاب مرد؛ مردن وی . (از اقرب الموارد). || اشعب عنه ؛ جدا شد از وی بدان سان که بازنگردد. (از اقرب الموارد). نیک جدا شدن و مفارقت گزیدنی که از آن بازگشت نباشد. (منتهی الارب ).
ناگزیدنیلغتنامه دهخداناگزیدنی . [ گ ُ دَ ] (ص لیاقت ) غیرقابل انتخاب . که نتوان آن را برگزید و اختیار کرد.که سزاوار گزیدن نیست . ناپسندیدنی . مقابل گزیدنی .