گساریلغتنامه دهخداگساری . [ گ ُ ] (حامص ) عمل نوشیدن می و غیره . وبصورت ترکیب با غم و می آید. رجوع به گساردن شود.
زینچهrail chair, chairواژههای مصوب فرهنگستانصفحۀ فولادی شکلدادهشده که بین ریل و ریلبند قرار میگیرد
تسلیم برشیshear yielding, shear bandingواژههای مصوب فرهنگستانوارد آوردن تنش بر ماده، فراتر از نقطۀ تسلیم، چنانچه بدون تغییر حجم دچار کجریختی شود
شارش برشیshear flow, shear layerواژههای مصوب فرهنگستان1. در مکانیک سیالات، شارشی که در آن تنش برشی وجود دارد 2. در مکانیک جامدات، حاصلضرب تنش برشی در کوچکترین بعد سطحمقطع یک عضو جدارنازک
مدل تسهیمshare modelواژههای مصوب فرهنگستانمدلی برای پیشبینی تقاضا که در آن مجموع سفرها به اجزای تشکیلدهندۀ آنها تقسیم میشود
گساریدنلغتنامه دهخداگساریدن . [ گ ُ دَ ] (مص ) گساردن . در میان نهادن می و مانند آن . دادن می . مجازاً خوردن می و غم : گهی می گسارید و گه چنگ ساخت تو گفتی که هاروت نیرنگ ساخت . فردوسی .و رجوع به گساردن شود.|| شکستن .(آنندراج ). ||
باده پیمائیلغتنامه دهخداباده پیمائی . [ دَ / دِ پ َ / پ ِ ] (حامص مرکب ) قدح پیمائی . تعاطی اقداح . باده گساری . می گساری .
گساریدنلغتنامه دهخداگساریدن . [ گ ُ دَ ] (مص ) گساردن . در میان نهادن می و مانند آن . دادن می . مجازاً خوردن می و غم : گهی می گسارید و گه چنگ ساخت تو گفتی که هاروت نیرنگ ساخت . فردوسی .و رجوع به گساردن شود.|| شکستن .(آنندراج ). ||
سگساریلغتنامه دهخداسگساری . [ س َ ] (حامص مرکب ) سگبانی . سگداری : پیش تند استر ناقص چو شکال شغل سگساری و دستان چکنم .خاقانی .
سنگساریلغتنامه دهخداسنگساری . [ س َ ] (حامص مرکب ) رجم . (ناظم الاطباء). عمل سنگسار کردن . رجم کردن : مکن بر فرق خسرو سنگباری چو فرهادش مکش در سنگساری . خاقانی .سری دگر بکف آور که در طریقت عشق سزاست این سر سگسار سنگساری را. <p
می گساریلغتنامه دهخدامی گساری . [م َ / م ِ گ ُ ] (حامص مرکب ) می گساردن . حالت و صفت می گسار. باده خواری . شرابخواری . باده گساری : ز می گساری مه پیکری که گویی هست بدیع صورت آن می گسار از آتش و آب . مسعودسعد.<
غمگساریلغتنامه دهخداغمگساری . [ غ َ گ ُ ] (حامص مرکب ) دفع ملالت و دلتنگی . (ناظم الاطباء). گساردن غم . غمخواری . غمزدایی . دلداری و دلجویی : هرچند که غمگین بود نخواهداز پشه خردمند غمگساری . ناصرخسرو.غمگساری در ابر میجویم برق او د
اندوه گساریلغتنامه دهخدااندوه گساری . [ اَ ه ْ گ ُ ] (حامص مرکب ) غمخواری . تعهد. (فرهنگ فارسی معین ). غم برندگی . شادی آوری : مانا علم عیدست آن مه که تو دیدی کو بود بدان خوبی و اندوه گساری .فرخی .