گستاخی داشتنلغتنامه دهخداگستاخی داشتن . [ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) جسارت داشتن . رو داشتن : و این محمد دندان علیه اللعنة. مشرک زاده بود و... در خدمت امیر احمدبن عبدالعزیز گستاخی داشت . (کتاب النقض چ محدّث ص 323).
گستاخیفرهنگ فارسی عمید۱. بیپروایی؛ جسارت.۲. بیشرمی؛ وقاحت.⟨ گستاخی کردن: (مصدر لازم)۱. بیپروایی کردن؛ جسارت کردن.۲. پررویی کردن.
گستاخیلغتنامه دهخداگستاخی . [ گ ُ ] (حامص ) دلیری . بی باکی . (از آنندراج ). بی پروایی . جسارت . تهور : نیست از من عجیب گستاخی که تو دادی به اولم دسته . رودکی .به گستاخی از باره آمد فرودهمی داد نیکی دهش را درود. <p class="aut
گستاخیدیکشنری فارسی به عربیبذاية , برونز , تامين , تکبر , جراة , صفراء , صلافة , فرضية , کبرياء , وقاحة
گستاخیدیکشنری فارسی به انگلیسیabruptness, audacity, brass, effrontery, familiarity, forwardness, gall, gruffness, immodesty, impertinence, impoliteness, impudence, incivility, insolence, liberty, rudeness, sauciness, temerity
گستاخیفرهنگ فارسی عمید۱. بیپروایی؛ جسارت.۲. بیشرمی؛ وقاحت.⟨ گستاخی کردن: (مصدر لازم)۱. بیپروایی کردن؛ جسارت کردن.۲. پررویی کردن.
گستاخیلغتنامه دهخداگستاخی . [ گ ُ ] (حامص ) دلیری . بی باکی . (از آنندراج ). بی پروایی . جسارت . تهور : نیست از من عجیب گستاخی که تو دادی به اولم دسته . رودکی .به گستاخی از باره آمد فرودهمی داد نیکی دهش را درود. <p class="aut
گستاخیدیکشنری فارسی به عربیبذاية , برونز , تامين , تکبر , جراة , صفراء , صلافة , فرضية , کبرياء , وقاحة
گستاخیدیکشنری فارسی به انگلیسیabruptness, audacity, brass, effrontery, familiarity, forwardness, gall, gruffness, immodesty, impertinence, impoliteness, impudence, incivility, insolence, liberty, rudeness, sauciness, temerity
گستاخیفرهنگ فارسی عمید۱. بیپروایی؛ جسارت.۲. بیشرمی؛ وقاحت.⟨ گستاخی کردن: (مصدر لازم)۱. بیپروایی کردن؛ جسارت کردن.۲. پررویی کردن.
گستاخیلغتنامه دهخداگستاخی . [ گ ُ ] (حامص ) دلیری . بی باکی . (از آنندراج ). بی پروایی . جسارت . تهور : نیست از من عجیب گستاخی که تو دادی به اولم دسته . رودکی .به گستاخی از باره آمد فرودهمی داد نیکی دهش را درود. <p class="aut
گستاخیدیکشنری فارسی به عربیبذاية , برونز , تامين , تکبر , جراة , صفراء , صلافة , فرضية , کبرياء , وقاحة