گسترش جبریalgebraic extensionواژههای مصوب فرهنگستاندر مورد میدان مفروضی مانند F، میدانی که همۀ اعضای آن در معادلاتی چندجملهای که ضرایبشان در F هستند، صدق کنند
گسترشلغتنامه دهخداگسترش . [ گ ُت َ رِ ] (اِمص ) (از: گستر + ش ، پسوند اسم مصدر). (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). عمل ِ گسترده . || (اِ) هر چیز را که توان پهن کرد از دام و بساط و فرش و امثال آن . (برهان ) (آنندراج ). فرش : بارگاهی بدو نمود بلندگسترش های بارگاه پرند
گسترشدیکشنری فارسی به انگلیسیamplitude, area, breadth, circle, development, diffusion, dimension, enlargement, expansion, extension, range, reach, spread, stretch, width
بستار جبری یک هیأتalgebraic closure of a field, algebraic closureواژههای مصوب فرهنگستانگسترشی جبری از میدانی مفروض، که گسترش جبری دیگری بهجز خودش ندارد متـ . بستار جبری یک میدان، بستار جبری
گسترشلغتنامه دهخداگسترش . [ گ ُت َ رِ ] (اِمص ) (از: گستر + ش ، پسوند اسم مصدر). (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). عمل ِ گسترده . || (اِ) هر چیز را که توان پهن کرد از دام و بساط و فرش و امثال آن . (برهان ) (آنندراج ). فرش : بارگاهی بدو نمود بلندگسترش های بارگاه پرند
گسترشدیکشنری فارسی به انگلیسیamplitude, area, breadth, circle, development, diffusion, dimension, enlargement, expansion, extension, range, reach, spread, stretch, width
گسترشلغتنامه دهخداگسترش . [ گ ُت َ رِ ] (اِمص ) (از: گستر + ش ، پسوند اسم مصدر). (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). عمل ِ گسترده . || (اِ) هر چیز را که توان پهن کرد از دام و بساط و فرش و امثال آن . (برهان ) (آنندراج ). فرش : بارگاهی بدو نمود بلندگسترش های بارگاه پرند
دادهبرداری دوسوگسترشsplit spread data acquisitionواژههای مصوب فرهنگستاندادهبرداری لرزهای با قرار دادن چشمه در وسط پروفیل لرزهای
دوسوگسترشsplit spreadواژههای مصوب فرهنگستاننوعی آرایش لرزهای که در آن چشمه در وسط گسترش لرزهیابهاست
بخش گسترشdevelopment section, development 1واژههای مصوب فرهنگستانبخش دوم از بخشهای سهگانۀ فرم سونات که در آن ایدههای مطرحشده در بخش نخست پرورانده میشود متـ . گسترش