خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گشته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
گشته
/gašte/
معنی
۱. گردیده.
۲. پیچیده.
۳. تغییرپیداکرده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
گشته
لغتنامه دهخدا
گشته . [ گ َ ت َ / ت ِ ] (اِ) ساگ سرخ . (الفاظ الادویه ). || سرگین . (الفاظ الادویه ). || محکم . (شعوری ج 2 ورق 306). شعوری شاهدی نیز آورده است که با معنی مناسب نیست .
-
گشته
لغتنامه دهخدا
گشته . [ گ َ ت َ / ت ِ ] (اِ) نام خطی است مربوط به قبل از اسلام و گویند آن بیست وهشت حرف است که بدان عهود و مواثیق و اقطاعات می نوشتند و نقش مهرهای شاهنشاهان پارس و طراز جامه و فرش و سکه ٔ دینار و درهم بدین خط بود . (سبک شناسی بهار ج 1 ص 77). رجوع به...
-
گشته
لغتنامه دهخدا
گشته . [ گ ِ ت َ / ت ِ ] (اِ) مرکبی است از عطریات که آنرا به تازی غالیه ٔ مثلث گویند. (انجمن آرا). رجوع به گشته سوز شود.
-
گشته
لغتنامه دهخدا
گشته . [ گ ُ ت َ / ت ِ ] (ص ) گرسنه .(ناظم الاطباء). مصحف گشنه است که معنی گرسنه دهد.
-
گشته
لغتنامه دهخدا
گشته .[ گ َ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) گردیده . (برهان ) (آنندراج ):جهاندیده ای دیدم از شهر بلخ ز هر گونه ای گشته بر سرش چرخ . ابوشکور.سپهبد چو گفتار ایشان شنیددل لشکر از تاجور گشته دید. فردوسی . || متغیر. تغیریافته از جهت بوی یا رنگ . || کاج و لوچ و احول ....
-
گشته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] gašte ۱. گردیده.۲. پیچیده.۳. تغییرپیداکرده.
-
گشته
فرهنگ فارسی معین
(گَ تِ) (ص مف .) 1 - گردیده . 2 - تغییر یافته ، عوض شده . 3 - گردش کرده ، سیر کرده . گشتی (گَ) (اِ.) پاسبان شب ، پلیس .
-
واژههای مشابه
-
خم گشته
لغتنامه دهخدا
خم گشته . [ خ َ گ َ ت َ/ ت ِ ] (ن مف مرکب ) خم شده . (ناظم الاطباء). دولاشده . دوتاشده . منحنی شده . (یادداشت بخط مؤلف ) : خم گشته ز بار آن عروسی . هاتفی .|| گوژپشت . (ناظم الاطباء).
-
تاریک گشته
لغتنامه دهخدا
تاریک گشته . [ گ َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) تیره و تار گشته . رجوع به تاریک گشتن شود.
-
چشم گشته
لغتنامه دهخدا
چشم گشته . [ چ َ / چ ِ گ َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) احول بود. (فرهنگ اسدی ). احول را گویند. (برهان ). احول که عبارت از کج نظر باشد. (آنندراج ). احول و لوچ . (ناظم الاطباء). احول و کج بین . (فرهنگ نظام ) : هجا کرده ست پنهان شاعران راقریع، آن کور ملعون...
-
گم گشته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) gomgašte گمشده؛ ناپدیدشده.
-
کهن گشته
لغتنامه دهخدا
کهن گشته . [ ک ُ هََ / هَُ گ َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) سالخورده . پیرشده : این پیر گوژپشت کهن گشته شاخ گل باز از صبا به صنعت باد صبا شده ست . ناصرخسرو (دیوان ص 52).وین کهن گشته گنده پیر گران دلها می چگونه برْباید. ناصرخسرو (دیوان ص 138). || فرسوده ش...
-
منش گشته
لغتنامه دهخدا
منش گشته . [ م َ ن ِ گ َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) خوی و طبیعت گشته . (برهان ) (آنندراج ). طبیعت برگشته . (ناظم الاطباء). || مریض و معلول . (برهان ) (آنندراج ). بیمار و معلول . (ناظم الاطباء).
-
off odour
گشتهبو
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] بویی غیر از بوی طبیعی مادۀ غذایی که معمولاً براثر تغییرات نامطلوب و فساد در آن ایجاد میشود