گشولغتنامه دهخداگشو. [ گ َ ](اِخ ) ده کوچکی است از دهستان خمیر بخش مرکزی شهرستان بندرعباس ، واقع در 8500گزی شمال باختری بندرعباس و 15هزارگزی خاور راه مالرو داراب به بندرعباس . دارای 10 تن سک
گشولغتنامه دهخداگشو. [ گ ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان گاوگان بخش جبال بارز شهرستان جیرفت ، واقع در85هزارگزی جنوب خاوری مسکون و 12هزارگزی شمال راه مالرو کروک به سبزواران . و دارای 4 تن س
سوپ داغhot soupواژههای مصوب فرهنگستانپلاسمایی متشکل از کوارک و گلوئون و فوتون و نوترینو و برخی ذرات دیگر که در آغاز پیدایش در تعادل گرمایی بودهاند
سوپ ژلاتینیgelatinous soupواژههای مصوب فرهنگستانمحلول آبی نسبتاً غلیظ که حاوی موادی با قابلیت تبدیل به ژلاتین است
شارش هلهشاوHele-Shaw flowواژههای مصوب فرهنگستانشارش خزشی شارهای با گرانروی بالا میان دو صفحة تخت با فاصلة بسیار کم
میلگاردانdrive shaft, Cardan shaft, driving shaft, propeller shaft, prop shaft, transmission shaft, Cardan drive, Cardan drive shaftواژههای مصوب فرهنگستانمحوری که توان را از خروجی جعبهدنده به دیفرانسیل منتقل میکند متـ . میلمحرک
میل پروانهpropeller shaft, tail shaft, screw shaftواژههای مصوب فرهنگستانبخش انتهایی محور انتقال نیرو از موتور که پروانه به آن متصل است
گشودگیلغتنامه دهخداگشودگی . [ گ ُ دَ / دِ ] (حامص ) عمل گشادن . عمل گشودن .گشادگی . گشایش . رجوع به هر یک از این مدخل ها شود.
گشوادلغتنامه دهخداگشواد. [ گ َ ] (اِخ ) نام پهلوان ایرانی : پایتخت کیکاوس پادشاه ایران و چهارم سپاه به گودرز گشواد سپرد.(مجمل التواریخ و القصص ص 49). رجوع به کشواد شود.
کاسیتلغتنامه دهخداکاسیت . [ کاس ْ سی ] (اِخ ) کاسی ها یا کاسیت ها (اروپائی شده ٔ گشو) بابل را گرفته تقریباً ششصد سال در آنجا سلطنت کردند. (از ایران باستان ج 2 ص 1907). و رجوع به کوس سی ، کش شو، کیسی ، کوس سأیی شود.
گشودگیلغتنامه دهخداگشودگی . [ گ ُ دَ / دِ ] (حامص ) عمل گشادن . عمل گشودن .گشادگی . گشایش . رجوع به هر یک از این مدخل ها شود.
گشوادلغتنامه دهخداگشواد. [ گ َ ] (اِخ ) نام پهلوان ایرانی : پایتخت کیکاوس پادشاه ایران و چهارم سپاه به گودرز گشواد سپرد.(مجمل التواریخ و القصص ص 49). رجوع به کشواد شود.