فتویلغتنامه دهخدافتوی . [ ف َت ْ وا ] (ع اِ) فتوا. فرمان فقیه و مفتی . (منتهی الارب ). آنچه عالم نویسد در موضوع حکم شرعی . آنچه فقیه نویسد برای مقلدان خود، یا درباره ٔ حکم شرعی موضوعی ، یا آنچه بدیشان گوید در آن باره . رأی فقیه در حکم شرعی فرعی . فتواء. فتیا. وچرگری . (یادداشت بخط مؤلف ). ج
گفتگویلغتنامه دهخداگفتگوی . [ گ ُ ت ُ ] (اِمص مرکب )گفتگو. مجادله . مباحثه . مکالمه . گفتار : جهان گشت از آن خرد پرگفتگوی کز آن گونه نشنید کس روی و موی . فردوسی .شبستان همه پر شد از گفتگوی که اینت سر و تاج فرهنگ جوی . <p clas
مرحبادیکشنری عربی به فارسیهالو (کلمه اي که در گفتگوي تلفني براي صدا کردن طرف بکار ميرود) , سلا م کردن , خوشامد , خوشامد گفتن , پذيرايي کردن , خوشايند
محاورهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه ه، صحبت، گفتگو، مکالمه، پچپچ، مصاحبه، پرسش وپاسخ، بگووبخند، دل دادن و قلوه گرفتن، گلگفتن و گلشنفتن شور، اختلاط، تبادل اطلاعات، مشورت احوالپرسی، ارتباط، تماس، معاشرت، اطلاع گفتمان، دیالوگ، مناظره، مباحثه گفتگوی تلفنی، چَت
گفتگویلغتنامه دهخداگفتگوی . [ گ ُ ت ُ ] (اِمص مرکب )گفتگو. مجادله . مباحثه . مکالمه . گفتار : جهان گشت از آن خرد پرگفتگوی کز آن گونه نشنید کس روی و موی . فردوسی .شبستان همه پر شد از گفتگوی که اینت سر و تاج فرهنگ جوی . <p clas
گفتگویلغتنامه دهخداگفتگوی . [ گ ُ ت ُ ] (اِمص مرکب )گفتگو. مجادله . مباحثه . مکالمه . گفتار : جهان گشت از آن خرد پرگفتگوی کز آن گونه نشنید کس روی و موی . فردوسی .شبستان همه پر شد از گفتگوی که اینت سر و تاج فرهنگ جوی . <p clas