گلابزنلغتنامه دهخداگلابزن . [ گ ُ زَ ] (اِ مرکب ) گلاب پاش . گلابدان : گل را چه گرد خیزد از ده گلابزن مه را چه ورغ بندد از صد چراغدان . ؟ (ازکلیله و دمنه ).در قهقهه ز گریه ٔ دل چون گلابزن وز خرمی ز سوز جگر همچو مجمرم . <p cla
لابجینلغتنامه دهخدالابجین . (اِخ ) نام دیهی از ناحیه ٔ فریوار همدان . (نزهةالقلوب چ لیدن مقاله ٔ ثالثة ص 72). اما ظاهراً دگرگون شده ٔ لالجین باشد.
گلابزنهلغتنامه دهخداگلابزنه . [ گ ُ زَ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) رشاشه . رجوع به گلابزن و گلاب پاش و گلابدان شود.
چراغدانلغتنامه دهخداچراغدان . [ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) معروف است . (آنندراج ). مشکوة، و هر جائی که در آن چراغ گذارند تا از باد و باران محفوظ ماند. چراغ بره . (ناظم الاطباء). مسرجة. (منتهی الارب ) (تفلیسی ). مشکاة. (منتهی الارب ). جای چراغ :</spa
گلابزنهلغتنامه دهخداگلابزنه . [ گ ُ زَ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) رشاشه . رجوع به گلابزن و گلاب پاش و گلابدان شود.