گلوگرفتهلغتنامه دهخداگلوگرفته . [ گ ُ / گ َ گ ِ رِ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) صداگرفته و نفس گرفته . || خفه شده . || هر چیزی که گلوی آن را مسدود کرده باشند. خفه کرده . (ناظم الاطباء).
توپ لورفتهloose ball, free ballواژههای مصوب فرهنگستاندر بسکتبال، توپی که در مالکیت هیچیک از دو تیم نباشد
بازیابی توپ لورفتهloose ball recoveryواژههای مصوب فرهنگستانبه دست آوردن توپی که در مالکیت هیچیک از دو تیم نیست
گلوگرفتگیلغتنامه دهخداگلوگرفتگی . [ گ ُ / گ َ گ ِ رِ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) گرفتگی آواز. (ناظم الاطباء). عمل گلو گرفتن . حالتی که به مردم گریان دست دهد چون گریه نگه دارند. صَهل . (منتهی الارب ).
اصحللغتنامه دهخدااصحل . [ اَ ح َ ] (ع ص ) مرد گلوگرفته و گرفته آواز. (منتهی الارب ). مرد گلوگرفته آواز. (ناظم الاطباء). گران آواز. (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد).
خفیدهلغتنامه دهخداخفیده . [خ َ دِ / دِ ] (ن مف /نف ) خفه شده . || عطسه کرده . || گلوگرفته . مختنق . (ناظم الاطباء).
مصطردلغتنامه دهخدامصطرد. [ م ُ طَ رِ ] (ع ص ) مرد سخت خشم خبه کرده و گلوگرفته شده از خشم . (منتهی الارب ).