خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گل دسته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آبسته
فرهنگ فارسی عمید
زمینی که در آن آب بسته و تخم پاشیده باشند؛ زمین آماده برای زراعت.
-
آخته
فرهنگ فارسی عمید
۱. بیرونکشیدهشده؛ آهیخته؛ برکشیده؛ برآورده.۲. برافراشته: ◻︎ گرش بر فریدون بدی تاختن / امانش ندادی به تیغ آختن (سعدی۱: ۱۳۷)، ◻︎ ای که شمشیر جفا بر سر ما آختهای / صلح کردیم که ما را سر پیکار تو نیست (سعدی۲: ۳۷۰).
-
آراسته
فرهنگ فارسی عمید
۱. زینتدادهشده.۲. پاکسرشت: جوان آراسته.۳. [قدیمی] مرتب؛ منظم.
-
آشفته
فرهنگ فارسی عمید
۱. نامرتب.۲. بههمبرآمده؛ خشمگین.۳. شوریده؛ عاشق؛ پریشانحال.۴. سرگردان؛ حیران؛ نگران؛ ناراحت؛ پریشان.۵. (قید) حالت آشفته بودن؛ با تعجب و حیرانی.
-
آشوفته
فرهنگ فارسی عمید
۱. بههمبرآمده؛ خشمگین.۲. شوریده؛ پریشانحال.
-
آغسته
فرهنگ فارسی عمید
پرکرده؛ انباشته.
-
آغشته
فرهنگ فارسی عمید
۱. آلوده.۲. ترشده.۳. آمیختهشده با چیزی.
-
آکتیویته
فرهنگ فارسی عمید
فعالیت؛ پرکاری.
-
آکسته
فرهنگ فارسی عمید
۱. بسته؛ بندشده.۲. آویخته.
-
آگشته
فرهنگ فارسی عمید
= آغشته
-
آلفته
فرهنگ فارسی عمید
آشفته؛ شوریده؛ پریشان.
-
آموخته
فرهنگ فارسی عمید
۱. یادگرفته؛ تعلیمگرفته.۲. آنچه کسی یادگرفته باشد.
-
آمیخته
فرهنگ فارسی عمید
درهمریخته؛ درهمکرده؛ درهمشده؛ مخلوط.
-
آویخته
فرهنگ فارسی عمید
آویزه؛ آویزان؛ آویزانشده.
-
آهخته
فرهنگ فارسی عمید
برکشیده؛ برآورده؛ آهیخته؛ آخته: ◻︎ غمزهٴ ساقی به یغمای خرد آهخته تیغ / زلف جانان از برای صید دل گسترده دام (حافظ: ۶۲۲).