خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گماشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
گماشتن
/gomāštan/
معنی
کسی را بر سر کاری گذاشتن؛ گماریدن.
فرهنگ فارسی عمید
فعل
بن گذشته: گماشت
بن حال: گمار
دیکشنری
appoint, appointment, assign, have, make, nominate, ordain, recruit
-
جستوجوی دقیق
-
گماشتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: gumārtan] gomāštan کسی را بر سر کاری گذاشتن؛ گماریدن.
-
گماشتن
لغتنامه دهخدا
گماشتن .[ گ ُ ت َ ] (مص ) کسی را بر کاری گذاشتن . (فرهنگ رشیدی ). نصب کردن . مسلط کردن . مستولی ساختن : کجا گوهری چیره شد زین چهاریکی آخشیجش بر او بر گمار. ابوشکور.ای جهانداری کاین چرخ ز تو حاجت خواست که تو بر لشکر بدخواهانْش بگمار مرا. منطقی .عدوی ت...
-
گماشتن
فرهنگ فارسی معین
(گُ تَ) (مص م .) 1 - منصوب کردن ، بر سر کاری گذاشتن . 2 - فرستادن .
-
گماشتن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
appoint, appointment, assign, have, make, nominate, ordain, recruit
-
گماشتن
دیکشنری فارسی به عربی
خصص , عين , مرشح , مفوضية
-
واژههای مشابه
-
بکار گماشتن
لغتنامه دهخدا
بکار گماشتن . [ ب ِ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) بکار داشتن . بکار واداشتن .
-
اندیشه گماشتن
لغتنامه دهخدا
اندیشه گماشتن . [ اَ ش َ / ش ِ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) به کاری اندیشیدن . دقت کردن . توجه کردن در کاری . بدقت نگریستن در کاری : آنروز و آنشب اندیشه را بدین کار گماشت . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 258). خردمندان اگر اندیشه را بر این کار پوشیده گمارند... مقرر گ...
-
نظر گماشتن
لغتنامه دهخدا
نظر گماشتن . [ ن َ ظَ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) نگریستن . نگاه کردن . روی کردن : بر زهره نظر گماشت اول گفت ای به تو بخت را معول . نظامی .این زمان در تنعمی است که چرخ می نیارد براو گماشت نظر.ظهیر (آنندراج ).
-
واپس گماشتن
لغتنامه دهخدا
واپس گماشتن . [ پ َ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) تخلیف . (تاج المصادر بیهقی ). پشت سرگذاشتن : بعد از آنکه همه موجودات را... واپس گذاشتی و از بند رسیدن و نارسیدن خود برخاستی ... هیچ بلائی در این راه سخت تر از وجود تو نیست . (انیس الطالبین بخاری نسخه ٔ خطی مرح...
-
گماشتن بر
دیکشنری فارسی به عربی
ادخل
-
بکاری گماشتن
دیکشنری فارسی به عربی
مهمة
-
بکار گماشتن
دیکشنری فارسی به عربی
استخدام
-
به کار گماشتن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
recruit
-
به کار نامناسبی گماشتن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
miscast