گنبدولغتنامه دهخداگنبدو. [ گُم ْ ب َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان سربنان بخش زرند شهرستان کرمان که در 20000گزی شمال زرند و 12000گزی خاور فرعی زرند به راور واقع شده و سکنه اش یک خانوار است . (از فرهنگ جغرافیایی ایرن ج <span
گنبدچایلغتنامه دهخداگنبدچای . [ گُم ْ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شراء بخش سیمینه رود شهرستان همدان که در 33000گزی شمال خاور همدان و 3000گزی خاور مهیار واقعشده است . هوای آن سرد و سکنه اش 345
گنبدیلغتنامه دهخداگنبدی . [ گُم ْ ب َ ] (اِ) گنبد. || خیمه را گویند که بیک ستون بر پای باشد. || جست و خیز کردن . (برهان ) (آنندراج ). رجوع به گنبد و گنبده و گنبد زدن و گنبد کردن شود. || (ص نسبی ) بشکل گنبد. گنبدشکل و مانند گنبد.
گنبدیلغتنامه دهخداگنبدی . [ گُم ْ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پیرتاج شهرستان بیجار که در 19000گزی خاور بیجارو 36000گزی شمال باختری پیرتاج و 11000گزی شمال راه شوسه ٔ بیجار به همدان واقع شده
گنبدیلغتنامه دهخداگنبدی . [ گُم ْ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چناران بخش حومه ٔ ارداک شهرستان مشهد که در 103هزارگزی شمال باختری مشهد واقع شده است . هوای آن سرد و سکنه اش 31 تن است . آب آن از قنات و رودخانه تأمین می شود. مح
گنبدیفرهنگ فارسی عمید۱. به شکل گنبد.۲. (اسم) [قدیمی] خیمۀ کوچکی که بر یک ستون استوار شود.۳. (اسم) [قدیمی] نوعی جستوخیز.
گنبدوازلغتنامه دهخداگنبدواز. [ گُم ْ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان تبادکان بخش حومه ٔ ارداک شهرستان مشهد که در 32هزارگزی شمال مشهد واقع شده است . موقعیت آن جلگه و هوایش معتدل و سکنه اش 590 تن است . آب آن از رودخانه تامین می شود
گنبدوازلغتنامه دهخداگنبدواز. [ گُم ْ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان تبادکان بخش حومه ٔ ارداک شهرستان مشهد که در 32هزارگزی شمال مشهد واقع شده است . موقعیت آن جلگه و هوایش معتدل و سکنه اش 590 تن است . آب آن از رودخانه تامین می شود