خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گنده بغل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گنده بغل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] gandebaqal کسی که عرق زیر بغلش بدبو باشد.
-
واژههای مشابه
-
گنده پز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] gandepaz کسی که چیزهای گندیده و پست بپزد.
-
گنده پیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] gandepir پیر فرتوت؛ سالخورده؛ کمپیر.
-
گنده تاول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (پزشکی) [عامیانه] gandetāval = کفگیرک
-
گنده خوار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹گندهخور› [عامیانه] gandexār آنکه چیزهای گندیده و فاسد بخورد.
-
گنده دماغ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه] gandedamāq ۱. گندهبینی؛ کسی که بینیش بدبو باشد.۲. [مجاز] متکبر؛ مغرور.۳. [مجاز] بدخلق.
-
گنده دهان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹گندهدهن› [قدیمی] gandedahān کسی که دهانش بوی بد بدهد.
-
گنده زبان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] gandezabān کسی که بیسبب به دیگران ناسزا بگوید و دشنام بدهد؛ بدزبان.
-
گنده کار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] gandekār آنکه کارهای زشت و ناپسند بکند.
-
گنده کاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی، مجاز] gandekāri کارهای زشت و ناپسند کردن.
-
گنده لاش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] gandelāš لاشۀ گندیده.
-
گنده مغز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] gandemaqz متکبر؛ مغرور؛ گندهدماغ.
-
گنده نفس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی] gandenafas کسی که نفسش بدبو باشد؛ گندهدم.
-
شکم گنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه] šekamgonde ۱. کلانشکم؛ ویژگی آنکه شکمش بزرگ و برآمده باشد.۲. [مجاز] پرخور.