گهریلغتنامه دهخداگهری . [ گ َ هََ ] (هندی ، اِ) این کلمه هندی است و به معنای مدت وزمان اندک و ساعت و پاس است . (التفهیم بیرونی مقدمه ص لط) و (ماللهند بیرونی صص 140 - 295) (اشتنگاس ).
گهریلغتنامه دهخداگهری . [ گ ُ هََ ] (ص نسبی ) مخفف گوهری : مهتری کرده و آموخته از خانه ٔ خویش مهتری کردن و آن مهتری او راگهری . فرخی .نه در هنرم نقصان نه در گهرم خسران شیخی هنری دارم میری گهری دارم . صاحب
فرضیة اِیریAiry hypothesisواژههای مصوب فرهنگستانفرضیهای مبتنی بر ترازمندی گرانشی (همایستایی) میان پوسته و گوشته
آرایۀ شلومبرگرSchlumberger array, Schlumberger electrode arrayواژههای مصوب فرهنگستانآرایهای که در آن زوجالکترودهای داخلی برای اندازهگیری ولتاژ، در مقایسه با زوجالکترودهای خارجی جریان، خیلی به هم نزدیکاند
آرایۀ وِنِرWenner array, Wenner electrode arrayواژههای مصوب فرهنگستانآرایهای با الکترودهای همفاصله و متقارن که میتواند در امتداد خط اندازهگیری گسترش یابد
خوش گهریلغتنامه دهخداخوش گهری . [ خوَش ْ / خُش ْ گ ُ هََ ] (حامص مرکب ) خوش گوهری . خوش طبعی . خوش ذاتی . مقابل بدگهری .
گهری شدنلغتنامه دهخداگهری شدن . [ گ ُ هََ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مخفف گوهری شدن . رجوع به همین کلمه شود.
نیک نژادلغتنامه دهخدانیک نژاد. [ ن ِ ] (ص مرکب ) حسیب . باحسب . اصیل . گوهری . گهری . باگوهر. (یادداشت مؤلف ).
خوش ذاتیلغتنامه دهخداخوش ذاتی . [ خوَش ْ / خُش ْ ] (حامص مرکب ) خوش فطرتی . خوش طینتی . خوش سرشتی . پاک گهری .
خوش گوهریلغتنامه دهخداخوش گوهری . [ خوَش ْ / خُش ْ گ َ / گُو هََ ] (حامص مرکب ) خوش ذاتی . مقابل بدگوهری . خوش جنسی . خوش طبعی . خوش گهری .
گهری شدنلغتنامه دهخداگهری شدن . [ گ ُ هََ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مخفف گوهری شدن . رجوع به همین کلمه شود.
خوش گهریلغتنامه دهخداخوش گهری . [ خوَش ْ / خُش ْ گ ُ هََ ] (حامص مرکب ) خوش گوهری . خوش طبعی . خوش ذاتی . مقابل بدگهری .
بدگهریلغتنامه دهخدابدگهری . [ ب َ گ ُ هََ ] (حامص مرکب ) بدگوهری . بداصلی . بدذاتی . و رجوع به بدگهر شود.