گوارشیلغتنامه دهخداگوارشی . [ گ ُ رِ ] (ص نسبی ) منسوب به گوارش .- جانوران گوارشی ؛ ساختمان بدن آنهامانند هیدر است ولی غدد تناسلی ندارند. در انتهای بدن آنها دهانشان قرار دارد که دور آن شاخکها قرار دارد. شاخکها ساده یا منشعبند و یا انتهای آنها مانند چماقی گرد است که
گوارشگلغتنامه دهخداگوارشگ . [ گ َ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان درزاب بخش حومه ٔ وارداک شهرستان مشهد واقع در 31 هزارگزی شمال باختری مشهد، کنار راه مشهد به وارداک . هوای آن معتدل است . 1019 تن سکنه دارد. آب آن از قنات تأمین میش
وارسیلغتنامه دهخداوارسی . [ رَ ] (حامص مرکب ) بازرسی .سرکشی . تفتیش . به معنی سرکشی و بازدید است بر کارهای سپرده به خود یا بر کارهایی که خود به دیگری سپرده .(از فرهنگ ترکتازان ). رسیدگی کردن به چیزی یا به کاری . ممیزی . رسیدگی و دقت و غوررسی . (ناظم الاطباء).
پیکوری گوارشیsaburral amaurosisواژههای مصوب فرهنگستاننوعی پیکوری که براثر معدهآماس (gastritis) حاد رخ میدهد
شیرۀ گوارشیdigestive juiceواژههای مصوب فرهنگستانمخلوط موجود در معده در هنگام گوارش که حاوی مواد درحالگوارش و ترشحات دستگاه گوارش است
انرژی ظاهری گوارشیapparent digested energyواژههای مصوب فرهنگستانانرژی موجود در غذای مصرفشده منهای انرژی موجود در مدفوع
انرژی ظاهری گوارشیapparent digested energyواژههای مصوب فرهنگستانانرژی موجود در غذای مصرفشده منهای انرژی موجود در مدفوع
پیکوری گوارشیsaburral amaurosisواژههای مصوب فرهنگستاننوعی پیکوری که براثر معدهآماس (gastritis) حاد رخ میدهد
شیرۀ گوارشیdigestive juiceواژههای مصوب فرهنگستانمخلوط موجود در معده در هنگام گوارش که حاوی مواد درحالگوارش و ترشحات دستگاه گوارش است