گوجهرلغتنامه دهخداگوجهر. [ ج َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کوهبنان بخش راور شهرستان کرمان واقع در 46000 گزی شمال باختری راور و 18000 گزی شمال راه فرعی راور به کوهبنان . دامنه است و هوای آن معتدل و مالاریایی و سکنه ٔ آن <span cl
گوزچهرلغتنامه دهخداگوزچهر. [ گ َ / گُو چ ِ ] (اِ) ستاره ٔ دمدارو ذوذوابه . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (شعوری ج 2 ص 297). ظاهراً تصحیف گوچهر است . به این کلمه رجوع شود.
گوزهرلغتنامه دهخداگوزهر. [ ] (اِخ ) یکی از پادشاهان بازرنگی فارس معاصر بابک پدر اردشیر. رجوع به ایران باستان ج 3 صص 2529 - 2530 شود.
گوزهرلغتنامه دهخداگوزهر. [ گ َ وِ زَ ] (اِخ ) عقده ٔ رأس و ذنب را گویند و آن دو نقطه ٔ تقاطع فلک حامل ومایل قمر است ، و معرب آن جوزهر باشد. (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). در بندهشن فصل 5 بند 2 «گوزهر» و «موش پریک » با
گوزرلغتنامه دهخداگوزر. [ گ َ / گُو زَ ] (اِ) جوذر. پوست گاو. (یادداشت مؤلف ). رجوع به گودر و گودره شود.