گوسپندداریلغتنامه دهخداگوسپندداری . [ پ َ ] (حامص مرکب ) عمل گوسپنددار. گوسفندداری . شبانی . نگهداری گوسفند. رمه داری . گله داری : و آواره شدند و به شبانی و گوسپندداری افتادند [ شبانکارگان ] . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 164).
گوسپنددارلغتنامه دهخداگوسپنددار. [ پ َ ] (نف مرکب ) که گوسپند دارد. گوسفنددار. که گوسپند نگه دارد و تربیت کند.
شبانکارهلغتنامه دهخداشبانکاره . [ ش َ رَ / رِ ] (اِخ ) (ملوک ...) نام سلسله ای است از ملوک ایران که از سال 448 تا سال 756 هَ . ق . در ولایت اجدادی خود به ارث حکومت میکردند تا اینکه به دست آل مظفر