گوشتخوارcarnivore, carnivorous, carnivorous animal, sarcophagous, creophagousواژههای مصوب فرهنگستانجانوری که از جانوران دیگر تغذیه میکند
گوشت خوارلغتنامه دهخداگوشت خوار. [ خوا / خا ] (نف مرکب ) گوشت خور. گوشت خواره . که گوشت خورد. اکال اللحم . لاحِم لَحَم : مزور پزد خنجر گوشت خوارش عدو را که بیمار عصیان نماید. خاقانی .|| حیوانی که از گوش
گوشت خوارفرهنگ فارسی عمیدآنکه گوشت بخورد؛ گیاه یا جانوری که به عنوان منبع غذایی از مواد حیوانی تغذیه و آنرا هضم میکند.
گوشت خوارگیلغتنامه دهخداگوشت خوارگی . [ خوا / خا رَ / رِ ] (حامص مرکب ) صفت و عمل گوشتخواره . (یادداشت مؤلف ). رجوع به گوشتخواره شود.
گوشت خواریلغتنامه دهخداگوشت خواری . [ خوا / خا ] (حامص مرکب ) عمل گوشت خوار. || صفت گوشتخوار. رجوع به گوشتخوار شود.
گوشتخوارسانانCarnivoraواژههای مصوب فرهنگستانپستاندارانی با بدن بیضیشکل که بر روی کف پا یا شست پا راه میروند و بدنی بسیار انعطافپذیر دارند و از جانوران دیگر تغذیه میکنند متـ . گوشتخواران