خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گوشت آلود پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
چرخ گوشت
لغتنامه دهخدا
چرخ گوشت . [ چ َ خ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به چرخ گوشت خردکنی و چرخ گوشت کوبی شود.
-
خوب گوشت
لغتنامه دهخدا
خوب گوشت . (ص مرکب ) لطیف گوشت : گفت هنگامی یکی شهزاده بودگوهری و پرهنر آزاده بودشد بگرمابه درون یک روز غوشت بود فربی و کلان و خوبگوشت .رودکی .
-
خوش گوشت
لغتنامه دهخدا
خوش گوشت . [ خوَش ْ / خُش ْ ] (ص مرکب ) آنکه جراحت تن او زود ملتحم شود. || خوش ادا. خوش خلق . آنکه با همه جوشد. مقابل بدگوشت . || حلال گوشت . پاکیزه گوشت . (یادداشت مؤلف ). || (اِ مرکب ) لوزالمعده . (یادداشت مؤلف ).
-
حرام گوشت
لغتنامه دهخدا
حرام گوشت . [ ح َ ] (ص مرکب ) حیوان بحری یا بری از چرنده و پرنده که خوردن گوشت آن در شرع روا نبود. جانور که خوردن گوشت آن حلال و مباح و جائز نباشد. غیرمأکول اللحم . آنچه از حیوان که خوردن گوشت آنرا شرع نهی کرده است چون سگ و خوک و ماهیان بی فلس و مرغ...
-
سبک گوشت
لغتنامه دهخدا
سبک گوشت .[ س َ ب ُ ] (ص مرکب ) لاغر: کُلْکُل ، مرد سبک گوشت . (منتهی الارب ). ضرب ؛ مرد رسا و تیزخاطر و سبک گوشت . (منتهی الارب ). مشیق ، ممشوق " مرد سبک گوشت . (منتهی الارب ).
-
لرزان گوشت
لغتنامه دهخدا
لرزان گوشت . [ ل َ ] (ص مرکب ) مثخبج . رجوع به لرزانیدن شود: زن لرزان گوشت .
-
گوشت آوردن
لغتنامه دهخدا
گوشت آوردن . [ آ وَ دَ ] (مص مرکب ) حمل گوشت . || چاق شدن . فربه شدن . || گوشت گرفتن ، چنانکه خشکی یا زخم در حال التیام .
-
گوشت رفتن
لغتنامه دهخدا
گوشت رفتن . [ رَ ت َ ] (مص مرکب ) سوده شدن گوشت بر اثر اصطکاک با چیزی . زایل شدن گوشت . تباه شدن گوشت . || لاغر شدن . نزار شدن .
-
گوشت آکند
لغتنامه دهخدا
گوشت آکند. [ ک َ ] (اِ مرکب ) آکنده به گوشت . لقمه های نان که در میان آن گوشت نهند. ملحم . عصیب . (یادداشت مؤلف ). گوشت آگند.
-
گوشت آکنده
لغتنامه دهخدا
گوشت آکنده . [ ک َ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) نام طعامی و آشی است . (آنندراج ). یک قسم طعامی که سنبوسه نیز گویند. || طعامی که از روده ٔ آگنده از گوشت و مصالح پزند. (ناظم الاطباء). گوشت آگند. گوشت آگنده . و رجوع به شعوری ج 2 ص 327 شود. جهودانه . عصیب .
-
گوشت آهنج
لغتنامه دهخدا
گوشت آهنج . [ هََ ] (اِ مرکب ) قلابی را گویند که بدان گوشت از درون دیگ بیرون آرند. (برهان ). گوشت کش . (از انجمن آرا). منشال . (دهار). و رجوع به گوشت آهنگ شود. || غلیواج را نیز گفته اند که زغن باشد. (برهان ). غلیواج را نیز گویند که گوشت ربا باشد. (ان...
-
گوشت آهنگ
لغتنامه دهخدا
گوشت آهنگ . [ هََ ] (اِ مرکب ) بر وزن و معنی گوشت آهنج است که قلاب گوشت از دیگ برآوردن باشد. (برهان ). و رجوع به گوشت آهنج شود. || غلیواج . (برهان ) (آنندراج ). گوشت ربا. و رجوع به گوشت آهنج شود.
-
گوشت بر
لغتنامه دهخدا
گوشت بر. [ ب َ ] (ص مرکب ) پوشیده شده از گوشت . از گوشت نو. || پر از گوشت . تنومند. (استینگاس ).
-
گوشت پاره
لغتنامه دهخدا
گوشت پاره . [ رَ/ رِ ] (اِ مرکب ) پاره ای از گوشت . (ناظم الاطباء). پارچه ٔ گوشت . بِضْعة. (منتهی الارب ). شِنْشِنة. (المنجد) (ناظم الاطباء). مُضغة. (منتهی الارب ) : گوشت پاره ی آدمی از زور جان میشکافد کوه را با بحر و کان . مولوی .|| مغز و هسته . (نا...
-
گوشت پز
لغتنامه دهخدا
گوشت پز. [ پ َ ] (نف مرکب ) پزنده ٔ گوشت . آنکه طبخ گوشت کند. طاهی . (منتهی الارب ).