گوشداریلغتنامه دهخداگوشداری . (حامص مرکب ) حالت و چگونگی گوشدار. دارای آلت شنوائی بودن . || عمل گوشدار. کنایه از پرداخت احوال و تربیت و غیره . (آنندراج ). محافظت . حراست . رعایت : گر ایزد بدین نوبه یاری کندتو را و مرا گوشداری کند. شمسی (یوسف
گوشدارلغتنامه دهخداگوشدار. (نف مرکب ) صاحب گوش . دارنده ٔ گوش . که گوش دارد. دارای آلت شنوائی . || توجه کننده . شنونده . سامع : سروشت سال و مه اندر کنار است به گفتارت همیشه گوشدار است . (ویس و رامین ). || محافظت کننده و نگاهدارنده را
گوشدارفرهنگ فارسی معین(ص فا.) = گوش دارنده : 1 - دارای گوش ، دارندة گوش ، دارای آلت شنوایی . 2 - شنونده ، سامع . 3 - آن که استراق سمع کند. 4 - متوجه ، مراقب . 5 - محافظت کننده ، نگهبان ، حامی ، حمایت کننده .
فک گوشدار حناییOtaria flavescensواژههای مصوب فرهنگستانگونهای از تیرۀ فکگوشداریان و راستۀ گوشتخوارسانان که نر آن سه برابر ماده با سطح پشتی قهوهای تیرۀ مایل به طلایی است