خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گوه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
گوه
/go(a)ve/
معنی
۱. تکۀ چوب کلفت که هنگام شکستن یا اره کردن کنده یا تخته لای آن میگذارند.
۲. میله یا تکۀ آهن که در ماشینها برای محکم ساختن میلۀ چرخ کنار آن میکوبند.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
زاویه، کنج، گوشه
دیکشنری
chock, section, spigot, wedge
-
جستوجوی دقیق
-
گوه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) go(a)ve ۱. تکۀ چوب کلفت که هنگام شکستن یا اره کردن کنده یا تخته لای آن میگذارند.۲. میله یا تکۀ آهن که در ماشینها برای محکم ساختن میلۀ چرخ کنار آن میکوبند.
-
گوه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مخفف گواه] [قدیمی] govah = گواه
-
گوه
واژگان مترادف و متضاد
زاویه، کنج، گوشه
-
گوه
لغتنامه دهخدا
گوه . (اِ) پس افکنده ٔ حیوانات . (بهار عجم ) (آنندراج ). پس افکنده ٔ آدمی و حیوان . (چراغ هدایت ). فضله ٔ حیوان . (فرهنگ شعوری ) (فرهنگ نظام ). فضله ٔ آدمی . (ناظم الاطباء). گُه . پلیدی آدمی و دیگر حیوان . براز. عذره . غائط. نجاست . مدفوع : آن ریش پر...
-
گوه
لغتنامه دهخدا
گوه . [ گ َ وَ / وِ ] (اِ) تکه ای چوپ که نجار وقت اره کشیدن یا هیزم شکن هنگام شکستن در میان شکاف میگذارد تا شکاف باز ماند و اره کشیدن یا شکستن باقی آسان شود. (از فرهنگ نظام ). فانَه . فَهانَه . پانَه . اِسکَنَه . (برهان قاطع). عَتَلَة. (منتهی الارب )...
-
گوه
لغتنامه دهخدا
گوه . [ گ ُ وَه ْ ] (ص ، اِ) مخفف گواه . (برهان قاطع). به معنی گواه . (انجمن آرا) (آنندراج ). گواه و شاهد. (ناظم الاطباء) : وام حافظ بگو که باز دهندکرده ای اعتراف و ما گوهیم . حافظ.رجوع به گواه شود.
-
گوه
فرهنگ فارسی معین
(گُ وِ) (اِ.) تکه چوبی که هنگام شکافتن کُنده آن را در شکاف ایجاد شده می گذارند که دو نیم کردن آن آسان تر شود.
-
گوه
لهجه و گویش تهرانی
نجاست
-
گوه
دیکشنری فارسی به انگلیسی
chock, section, spigot, wedge
-
گوه
دیکشنری فارسی به عربی
شريحة , مربط , وتد
-
واژههای مشابه
-
chock, bolster 1
گوِه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] قطعاتی از جنس چوب یا مواد دیگر که برای جلوگیری از حرکت یا غلتش شناور در حوضچه یا در خشکی زیر آن قرار میدهند
-
گُوِه
لهجه و گویش تهرانی
چوب مثلثی که در نجاری لای کار میگذارند
-
گَوَه
لهجه و گویش دزفولی
کوچه
-
board splitter, reviving knife, spreader wheel
گوۀ ارّه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] ورقهای فولادی با شکل مشخص که شکاف ارّهخور را هنگام ارّه کردن باز نگه میدارد