گِردهبینهlog 2واژههای مصوب فرهنگستانقسمتی از تنۀ یک درخت جنگلی پس از قطع که معمولاً استوانهایشکل است
بنِ گِردهبینهbutt log, buttom logواژههای مصوب فرهنگستاننخستین گِردهبینۀ درخت بلافاصله بعد از کُنده
بنِ گِردهبینهbutt log, buttom logواژههای مصوب فرهنگستاننخستین گِردهبینۀ درخت بلافاصله بعد از کُنده
خِفتبندchoker setterواژههای مصوب فرهنگستانکسی که قبل از کشیدن گِردهبینه یا درخت خِفت را به آن میبندد
بینهبَریlogging 1, harvestingواژههای مصوب فرهنگستانقطع و حمل قطعاتی از درختان جنگلی بهصورت الوار یا گِردهبینه
چوبکِشskidder 1واژههای مصوب فرهنگستانانسان یا ماشینی که درخت یا گِردهبینه را با کشیدن بر روی زمین به انبارگاه منتقل میکند
بنِ گِردهبینهbutt log, buttom logواژههای مصوب فرهنگستاننخستین گِردهبینۀ درخت بلافاصله بعد از کُنده