گچفرهنگ فارسی عمیدجسمی جامد و سفید شبیه خاکستر که از حرارت دادن سنگ گچ در کوره بهدست میآید و وقتی آن را در آب خمیر کنند بهزودی سفت و محکم میشود و خود را میگیرد. غالباً برای سفید کردن اتاقها و قالبگیری و مجسمهسازی به کار میرود.
گچلغتنامه دهخداگچ . [ گ َ ] (اِ) پهلوی و پازند گچ ، معرب آن جص ، سریانی گسا ، کلمه ٔ عربی ، فارسی جبسین از یونانی غوپسس و غوپسینس آمده ، در اکدی گسو آمده . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). خاکی باشد که آن را پزند و بدان خانه سفید کنند. (برهان ) (آنندراج ). در هندی و در اشعار قدما گرچ مستعمل اس
گچلغتنامه دهخداگچ . [ گ َ ](اِخ ) دهی از بخش نیک شهر شهرستان چاه بهار، 30000گزی شمال نیکشهر و 8000گزی خاور شوسه ٔ نیک شهر به ایرانشهر. کوهستانی ، گرمسیری ، مالاریائی و سکنه ٔ آن 100 تن بلوچ
امهقلغتنامه دهخداامهق . [ اَ هََ ] (ع ص ) سخت سپید همچو آهک که بهیچ سرخی آمیزش ندارد و تابان و براق نباشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بسیار سفید که بسرخی آمیخته نباشدو تابندگی نداشته باشد و مثل گچ و مانند آن باشد. (از اقرب الموارد). سپیدی گچ رنگ . (مهذب الاسماء). سخت سپید. (آنندراج ). سفی
سنگ سلیمانیلغتنامه دهخداسنگ سلیمانی . [ س َ گ ِ س ُ ل َ / ل ِ ](ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) یکی از اقسام کالسدوان است که جزو سنگهای مجاور کوارتز محسوب میشود، این سنگ بر خلاف عقیق سیلیسی بی آب و ظاهراً غیرمتبلور است و چون منظره ٔ مطبّق دارای مطبق و متحدالمرکز است . زیبای
مغنیسالغتنامه دهخدامغنیسا. [ م َ ] (معرب ، اِ) گلی باشد سیاه رنگ و آن را از کوه کاشان آورند و آن به مرقشیشا مانند بود. و بعضی گویند سنگی است الوان و بسیار سست و نرم که شیشه گران به کار برند و آن را سنگ سلیمانی گویند و به گچ رنگ شهرت دارد. (برهان )(آنندراج ). اسم نبطی سنگی است قریب به مرقشیشا و
گچفرهنگ فارسی عمیدجسمی جامد و سفید شبیه خاکستر که از حرارت دادن سنگ گچ در کوره بهدست میآید و وقتی آن را در آب خمیر کنند بهزودی سفت و محکم میشود و خود را میگیرد. غالباً برای سفید کردن اتاقها و قالبگیری و مجسمهسازی به کار میرود.
گچلغتنامه دهخداگچ . [ گ َ ] (اِ) پهلوی و پازند گچ ، معرب آن جص ، سریانی گسا ، کلمه ٔ عربی ، فارسی جبسین از یونانی غوپسس و غوپسینس آمده ، در اکدی گسو آمده . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). خاکی باشد که آن را پزند و بدان خانه سفید کنند. (برهان ) (آنندراج ). در هندی و در اشعار قدما گرچ مستعمل اس
گچلغتنامه دهخداگچ . [ گ َ ](اِخ ) دهی از بخش نیک شهر شهرستان چاه بهار، 30000گزی شمال نیکشهر و 8000گزی خاور شوسه ٔ نیک شهر به ایرانشهر. کوهستانی ، گرمسیری ، مالاریائی و سکنه ٔ آن 100 تن بلوچ
خرده گچلغتنامه دهخداخرده گچ . [خ ُ دَ / دِ گ َ ] (اِ مرکب ) ریزه های گچ . آشغال گچ . باقیمانده های گچ در بنائی پس از برگرفتن گچهای خوب .
چشمه گچلغتنامه دهخداچشمه گچ . [ چ َ م َ گ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جلالوند بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان که در 61 هزارگزی جنوب کرمانشاه و 10 هزارگزی چنار مرکز دهستان واقع است . کوهستانی و سردسیر است و <span class="hl" dir="lt
کهنه گچلغتنامه دهخداکهنه گچ . [ ک ُ ن َ گ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان منگور است که در بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد واقع است و 114 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
ابن گچلغتنامه دهخداابن گچ . [ اِ ن ُ گ َ ] (اِخ ) ابوالقاسم یوسف احمدبن یوسف بن گچ گچی دینوری . یکی از ائمه ٔ فقهای شافعیه . او صحبت ابوالحسین القطان و مجلس ابوالقاسم عبدالعزیز دارکی را دریافته و ریاست علم و دنیا رابهم داشته است . به قصد انتفاع از علم و استفادت از جودت نظر وی مردم از آفاق بدینو
گچفرهنگ فارسی عمیدجسمی جامد و سفید شبیه خاکستر که از حرارت دادن سنگ گچ در کوره بهدست میآید و وقتی آن را در آب خمیر کنند بهزودی سفت و محکم میشود و خود را میگیرد. غالباً برای سفید کردن اتاقها و قالبگیری و مجسمهسازی به کار میرود.