لغتنامه دهخدا
گیرنگ . [ رَ ] (اِخ ) نام قصبه ای باشد ازاعمال باورد و آن بلده ای است از خراسان . (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ شعوری ) (صحاح الفرس ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). قاضی آنجا در بزرگی نره ضرب المثل بوده . (ناظم الاطباء) : حبذا ..