گیلدافرهنگ نامها(تلفظ: gildā) (گیل = قوم ساکن گیلان + دا = دادن ، آفریدن ، ساختن) (به مجاز) پرورش یافتهی مردم گیل (گیلان).
لدالغتنامه دهخدالدا. [ ل ِ ] (اِخ ) زن تیندار و معشوقه ٔ ژوپیتر که خوش آمد وی را بشکل قوئی درآمد.او مادر کاسترُ و پُلوکس و هِلن و کلیتمنستر است .
لدالغتنامه دهخدالدا. [ ل ِ ] (اِخ ) نام پرده ای از کرژ (در برلین ). || نام پرده ای از تینتر (در فلورانس ).
لذالغتنامه دهخدالذا. [ ل ِ ] (ع ق مرکب ) (از «ل » به معنی برای + «ذا» به معنی این ) برای این . ازین روی . ازینرو. بدینجهت . بدین سبب .
گیلدارولغتنامه دهخداگیلدارو. (اِ مرکب ) چوبکی باشد سیاه رنگ و آن را به ساحل دریای خزر یابند،و آن را نر و ماده می باشد و کدودانه را نافع است که کرم شکم باشد، و معرب آن جیل دارو است . (برهان قاطع)(فرهنگ شعوری ج 2 ص 313) (آنندراج )
گیلدارولغتنامه دهخداگیلدارو. (اِ مرکب ) چوبکی باشد سیاه رنگ و آن را به ساحل دریای خزر یابند،و آن را نر و ماده می باشد و کدودانه را نافع است که کرم شکم باشد، و معرب آن جیل دارو است . (برهان قاطع)(فرهنگ شعوری ج 2 ص 313) (آنندراج )