هت هتلغتنامه دهخداهت هت . [ هََ هََ ] (ع اِ صوت ) کلمه ای است که بدان شتررا بر آب زجر کنند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). صوتی است که بدان شتر را به سوی آب رانند. (اقرب الموارد). اذا وقف البعیر علی الردهة فلاتقل له هت هت ، مثلی است که برای ترک اصرار در پند و اندرز در مورد کسی که هوش وی آشکار
فرا یاد آوردنلغتنامه دهخدافرا یاد آوردن . [ ف َ وَ دَ ] (مص مرکب ) به یاد آوردن . و رجوع به یاد آوردن شود.
یادلغتنامه دهخدایاد. (اِ) ذُکر. ذُکرة. تذکار. اندیشه . تذکر. نام و نشان . ذکر باقی و جاودان . ذکر و نقل نام : تا تازه کرد یاد اوائل بدین خویش تا زنده کرد مذهب یونانیان بخود. دقیقی .به ایران همه خوبی از داداوست کجا هست مردم همه
یادفرهنگ فارسی عمید۱. حافظه؛ ذهن.۲. خاطره.⟨ یاد آمدن: (مصدر لازم) [قدیمی] به خاطر آمدن.⟨ یاد آوردن: (مصدر لازم، مصدر متعدی) = ⟨ به یاد آوردن⟨ یاد دادن: (مصدر متعدی)۱. آموختن کاری به کسی؛ تعلیم دادن.۲. [قدیمی] یادآوری کردن.⟨ یاد داشتن: (مصدر متعدی)<br
یادفرهنگ فارسی معین(اِ.) 1 - حافظه ، ذهن . 2 - آموزش ، تعلیم . 3 - بیداری . 4 - اندیشه ، فکر. 5 - خاطر. ؛ ~ کسی دادن کسی را آموزس دادن .
یادفرهنگ مترادف و متضاد۱. ذکر، یادآوری، یادکرد ۲. حافظه ۳. آموزش، تعلیم ۴. خاطره ۵. اندیشه، خاطر، فکر ۶. یادبود، ≠ فراموشی
دشتیادلغتنامه دهخدادشتیاد. [ دُش ْت ْ ] (اِ مرکب ) (از: دشت + یاد) بد یاد نمودن و غیبت کردن . (برهان ). یاد کردن به بدی و دشمنی که به عربی غیبت گویند. (آنندراج ). بهتان . (ناظم الاطباء). و رجوع به دُشت شود.
تازه بنیادلغتنامه دهخداتازه بنیاد.[ زَ / زِ ب ُن ْ ] (اِ مرکب ) بنیاد نو. اساس تازه :بداد جهان آفرین شاد باش جهان را یکی تازه بنیادباش .فردوسی .
تالثی بیادلغتنامه دهخداتالثی بیاد.(اِخ ) اعقاب «تالثی بیوس » را تالثی بیاد می گفتند. (ازایران باستان ج 1 ص 754). رجوع به «تالثی بیوس » شود.
خال زیادلغتنامه دهخداخال زیاد. [ ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آنچه در آخر بازی نرد حریف غالب را از اعداد مطلوب زایدافتد، یعنی این کس را برای بردن بازی چهار عدد مطلوب است و بر کعبتین شش خال ظاهر شدند از آنجمله چهار خانه را به مهره گرفته دو عدد زائد را فروگذاشت . پس این دو عدد فروگذاشته شده را که
خجسته بنیادلغتنامه دهخداخجسته بنیاد. [ خ ُ ج َ ت َ / ت ِ ب ُن ْ ] (ص مرکب ) آنچه بنیادش مبارک است . ظاهراً در وصف ابنیه بکار میبرند، بگاه توصیف و محض خوش آمد صاحب بنا از بنای او آنرا بدین گونه وصف کنند. خوش بنا.