یحابیرلغتنامه دهخدایحابیر. [ ی َ ] (ع اِ) یَحابِر. ج ِ یحبور. (از منتهی الارب ). و رجوع به یحبور شود.
حابرلغتنامه دهخداحابر. [ ب ِ ] (اِخ ) (قسم خوردن ) شخصی قنیی که شوهر یائیل قاتل سیسرا بود. و او ظاهراً از طائفه ٔ خود عزلت گزیده زندگانی بسر همی برد و صاحب جاه و رتبه بودو ذریه ٔ او را حابریان گویند. (قاموس کتاب مقدس ).
هابرلغتنامه دهخداهابر. [ ب ِ ] (ع ص ) ضرب هابر؛ ضرب که گوشت را ببرد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). زدنی که گوشت را ببرد. (ناظم الاطباء). ضرب هبرو هبیر. هابر یعنی قاطع گوشت . (تاج العروس ). || نام مردی است . (منتهی الارب ).
یحابرلغتنامه دهخدایحابر. [ ی َ ب ِ ] (اِخ ) نام پدر قبیله ای از تازیان است . (ناظم الاطباء). مراد نام پدر بطنی از بنی کهلان است . (از صبح الاعشی ج 1 ص 328).
یحبورلغتنامه دهخدایحبور. [ ی َ ] (ع اِ) مرغی است . (منتهی الارب ). || بچه ٔ شوات و شوات نر. ج ، یَحابِر، یَحابیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (ص ) رجل یحبور؛ مرد شادمان . (منتهی الارب ).