بلارمهلغتنامه دهخدابلارمه . [ ب َ م َ / م ِ ] (اِخ ) نام شهری از شهرهای صقلیه است در اصطلاح مسیحیان : و أحسن مدنها [ مدن صقلیة ] قاعدة ملکها و المسلمون یعرفونهابالمدینة و النصاری یعرفونها ببلارمة. (ابن جبیر).
نمایشگرِ بلورمایعliquid crystal display, LCDواژههای مصوب فرهنگستاننوعی نمایشگر متشکل از دو ورقه مادۀ قطبنده که محلول بلورمایعی میان آن دو قرار دارد متـ . نماب
مقطع نوع HH-type sectionواژههای مصوب فرهنگستانمدل زمین سهلایهای که در آن لایة میانی رساناتر از لایههای رویی و زیری است
یخ یخلغتنامه دهخدایخ یخ . [ ی َ ی َ ] (اِ صوت ) کلمه ای است که ساربانان هنگام خوابانیدن شتر گویند. (برهان ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ).
یخمِهice fog, frozen fog, frost fog, frost flakes, air hoar 2, rime fogواژههای مصوب فرهنگستاننوعی مِه که از ذرات یخ معلق در هوا تشکیل میشود متـ . یخبلورمِه ice-crystal fog