خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یختود پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
تود
لغتنامه دهخدا
تود. (اِ) توت باشد و آن میوه ایست معروف که خورند. (برهان ) (آنندراج ). توت . (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ) (یادداشت بخطمرحوم دهخدا). فرصاد. (یادداشت ایضاً) : مباش مادح خویش و مگوی خیره مراکه من ترنج لطیف و خوشم تو بی مزه تود. ناصرخسرو.وعده ٔ این چ...
-
یخ
لغتنامه دهخدا
یخ . [ ی َ ] (اِ) آب فسرده شده که بر اثر سرما جامد شده باشد و جمس و هتشه و هسر و هسیر نیز گویند. (ناظم الاطباء). هَسَر. (لغت فرس اسدی ). ثلج . جمد. جمود. جلید. خسر. آب منجمد از سردی . (یادداشت مؤلف ). عینک از تشبیهات اوست . (آنندراج ) (غیاث ). فارسی...
-
یخ یخ
لغتنامه دهخدا
یخ یخ . [ ی َ ی َ ] (اِ صوت ) کلمه ای است که ساربانان هنگام خوابانیدن شتر گویند. (برهان ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ).
-
چاه یخ
لغتنامه دهخدا
چاه یخ . [ هَِ ی َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چاله ٔ یخ . یخچال . یخدان . محلی که هنگام زمستان و فصل یخ بندان ، یخ در آنجا ذخیره کنندو از آن یخ در تابستان استفاده نمایند : بود غاری در آن خرابستان خوشتر از چاه یخ به تابستان .نظامی .
-
گل یخ
لغتنامه دهخدا
گل یخ . [ گ ُ ل ِ ی َ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) از جمله درختان زینتی است با گلهای معطر. رجوع به گیاه شناسی گل گلاب ص 200 و 201 شود. از جمله گلهای طایفه ٔ نرگسی است که دارای گلهای سفید و معطر میباشد.
-
یخ بستن
لغتنامه دهخدا
یخ بستن . [ ی َ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) فسرده شدن و منجمد گشتن آب . (ناظم الاطباء). بسته شدن آب و موج ومانند آن . (آنندراج ). یخ زدن . افسردن . فسردن . منجمدشدن . انجماد. (یادداشت مؤلف ) : چون به کنار جیحون رسید یخ بسته بود بفرمود تا کاه بر روی یخ بند ...
-
یخ خوردن
لغتنامه دهخدا
یخ خوردن . [ ی َ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) سردمهری کردن و افسرده دلی . (غیاث ) (آنندراج ).
-
یخ زدن
لغتنامه دهخدا
یخ زدن . [ ی َ زَ دَ ] (مص مرکب ) انجماد. منجمد شدن . افسردن . فسردن . تبدیل شدن آب یا مایعی در اثر شدت سرما به یخ : حوض یخ زده است . (یادداشت مؤلف ). || سخت سرد شدن . بسیار سرد شدن و فسردن از سرما و چاییدن : دستهایم یخ زده است . (یادداشت مؤلف ).
-
یخ شدن
لغتنامه دهخدا
یخ شدن . [ ی َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) انجماد. منجمد شدن . یخ زده گشتن . به حالت یخ درآمدن . فسردن . مبدل شدن آب به یخ بر اثر سرما : من به هیچ حال صواب نمی دانم در چنین وقت که آب براندازند یخ شود لشکر کشیده آید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 575).
-
یخ قلیه
لغتنامه دهخدا
یخ قلیه . [ ی َ ق َل ْ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب )قلیه ٔ یخ . یخ به قطعات خرد شده . (یادداشت مؤلف ).
-
یخ کردن
لغتنامه دهخدا
یخ کردن . [ ی َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نیک سرد شدن . (ناظم الاطباء). یخ بستن . بسته شدن آب و موج و مانند آن . (از آنندراج ) : شود افسرده صاف دل ز سکون آب یخ می کند چو استاده ست . شفیع اثر (از آنندراج ). || سرد شدن . گرمی از دست دادن : نهار یخ کرد. غذا ی...
-
یخ گرفتن
لغتنامه دهخدا
یخ گرفتن . [ ی َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) کار عمله یا مالک یخچال با بستن آب به زمستان در زمینهای مجاور آب تا شب هنگام در سرما یخ بندد و به روز آن قطعات را در یخچال ریزند. بستن کارگران آب را در زمینهای مجاور گود یخچال تا بفسرد و بعد شکستن و برداشتن آن ...
-
یخ بازی
لغتنامه دهخدا
یخ بازی . [ ی َ ] (حامص مرکب ) بازی که با سریدن روی یخ کنند. سرسره بازی .یخ ماله . || پاتیناژ. سریدن روی یخ ، خواه روی یخی که از آب فسرده بر روی زمین بر اثر سرمای شدید باشد، یا یخی که مصنوعاً در محلهای معین به همین منظور تهیه دیده باشند.
-
یخ بسته
لغتنامه دهخدا
یخ بسته . [ ی َ ب َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) افسرده . فسرده . یخ کرده . (یادداشت مؤلف ). منجمدشده و مانند یخ فسرده شده . (ناظم الاطباء) : رهی دراز در او جای جای یخ بسته در این دو خاک به کردار راه کاهکشان . مسعودسعد.در صبوحش که خون رز ریزدز آب ِ یخ ب...
-
یخ بند
لغتنامه دهخدا
یخ بند. [ ی َ ب َ ] (اِ مرکب ) ژاله . جلید و تگرگ . (ناظم الاطباء). || (نف مرکب ) یخ بسته . منجمد و فسرده : حوضه ای دارد آسمان یخ بندچند از این یخ فقع گشایی چند. نظامی . || (حامص مرکب ) یخ بندان . فسردگی از بسیاری سرما. (ناظم الاطباء). به معنی مصدری ...