یخزدگیfrost injuryواژههای مصوب فرهنگستانآسیب ناشی از دمای زیر صفر درجه در دورۀ رشد رویشی یا قبل از بلوغ و شروع خواب زمستانه
یخ زدگیلغتنامه دهخدایخ زدگی . [ ی َ زَدَ / دِ ] (حامص مرکب ) حالت یخ زده . انجماد. یخ زده شدن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به یخ زده و یخ زدن شود.
یخ زدهلغتنامه دهخدایخ زده . [ ی َ زَ دَ / دِ] (ن مف مرکب ) منجمد. (یادداشت مؤلف ). به حالت انجماد درآمده از شدت سرما. افسرده و به صورت یخ درآمده (آب میوه و جز آن ): این پرتقالها یخ زده است . اغلب مرکبات شمال امسال یخ زده است . و رجوع به یخ زدن شود.