یرشفیلغتنامه دهخدایرشفی . [ ی َ ش َ ] (اِ) شب پرک . (آنندراج ) (لغت فرس اسدی ). شب پره . رجوع به شب پره و یرسقی شود.
رصافیلغتنامه دهخدارصافی . [ رُ فی ی ] (اِخ ) سفیان بن زیاد رصافی مخرمی ، منسوب به رصافة که محله ای است در بغداد. وی از ابراهیم بن عینیة و عیسی بن یونس روایت کرد و عباس بن محمد الدوری و جز وی از او روایت دارند. (از لباب الانساب ).
رصافیلغتنامه دهخدارصافی . [ رُ فی ی ] (اِخ ) ابوعبداﷲ محمدبن عبداﷲبن احمد رصافی ، منسوب به رصافه که دهی است در ناحیه ٔ بصره واسط. او از محمد عبدالعزیز درآوردی روایت کرد و ابوبکر احمدبن محمد عبدوس نسوی و دیگران از او روایت دارند. (از لباب الانساب ).
رصافیلغتنامه دهخدارصافی . [ رُ فی ی ] (اِخ ) ابومحمد حجاج بن یوسف بن ابی منیع و اسم او عبداﷲبن ابی زیاد رصافی است که به رصافه ٔ شام منسوب است . (از لباب الانساب ). رجوع به حجاج بن یوسف شود.
رصافیلغتنامه دهخدارصافی . [ رُ فی ی ] (اِخ ) معروف به افندی . شاعر بغدادی . او راست :1- دفع الهجنة فی ارتضاح اللکنة2- دیوان رصافی ، معروف به رصافیات ، که بر چهار باب تقسیم شده : الف - فی الکونیات ب - فی الاجتماعیات ج -
رصافیلغتنامه دهخدارصافی . [ رُفی ی ] (ص نسبی ) منسوب است به رصافة که نام چند شهر و موضع است . رجوع به رصافة اندلس و واسط و... شود.
یرسقیلغتنامه دهخدایرسقی . [ ی َ س َ ] (اِ) یرسه . شب پره خفاش .(ناظم الاطباء). رجوع به خفاش و شب پره و یرشفی شود.
یرسهلغتنامه دهخدایرسه . [ ی َ س َ / س ِ ] (اِ) یرسقی . شب پره خفاش . (ناظم الاطباء). رجوع به شب پره و خفاش و یرشفی و یرسقی شود.