خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یزدانیار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
یزدان
فرهنگ فارسی معین
(یَ) [ په . ] (اِ.) خدا، خداوند.
-
یار
فرهنگ فارسی معین
(پس .) دارندگی : هوشیار (دارای هوش ).
-
یار
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) [ په . ] 1 - دوست ، همدم ، معشوق . 2 - مجازاً رفیق یک رنگ و موافق . 3 - ناصر، معین . 4 - همراه . ؛ ~ گرفتن در بازی یک یا چند تن از بازیکنان را برای کمک به خود برگزیدن .
-
یار غار
فرهنگ فارسی معین
(ر ) (اِمر.) 1 - لقب ابوبکر که هنگام هجرت پیامبر (ص ) از مکه به مدینه همراه آن حضرت در غار رفت . 2 - مجازاً: دوستی که انسان را در سختی تنها نمی گذارد.
-
یار کردن
فرهنگ فارسی معین
(کَ دَ) (مص م .) همراه نمودن .