یشلغتنامه دهخدایش . [ ی َش ش ] (ع مص ) شادمان شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شادمان گردیدن . (ناظم الاطباء)
موج SS waveواژههای مصوب فرهنگستاننوعی موج لرزهای حجمی که در آن راستای ارتعاش ذرات بر راستای انتشار عمود است
ارزش سیC valueواژههای مصوب فرهنگستانمقدار دِنای موجود در ژنگان تکلاد یک یاختۀ هوهستهای متـ . ارزش ثابت
ناسازنمای ارزش سیC value paradoxواژههای مصوب فرهنگستاناختلاف بین ارزش ثابت یک اندامگان و پیچیدگی تکاملی آن متـ . ناسازنمای ارزش ثابت
سامانة مهار پسرویhill holder, hill hold control, hill-start assist control, HHC, hill-start assist, HSA, hill-start controlواژههای مصوب فرهنگستانسامانهای که با ترمزگیری خودکار به مدت چند ثانیه، از حرکت ناخواستة رو به عقب خودرو در سربالاییها جلوگیری میکند اختـ . س. م. پ. HAC
یشتلغتنامه دهخدایشت . [ ی َ ] (اِخ ) نام یکی از نسکهای اوستا و کلمه ٔ اوستایی آن یشتی از ریشه ٔ کلمه ٔ یسنا می باشد. رجوع به یشتها شود.
یشتاسبلغتنامه دهخدایشتاسب . [ ] (اِخ ) گشتاسب . (یادداشت مؤلف ). وشتاسب . رجوع به گشتاسب و مقدمه ٔ ابن خلدون ص 6 و تجارب الامم ص 53 و 54 شود.
یشکلغتنامه دهخدایشک . [ ی َ ] (اِ) دندان بزرگ بود از آن ِ ددان . (لغت فرس اسدی ). چهار دندان بزرگ پیشین بهایم و سباع . (یادداشت مؤلف ). ناب و دندان بزرگ جانوران سبع و وحشی . (ناظم الاطباء). دندان بزرگ شیر و فیل و گرگ و اسب و سگ که به عربی ناب و به هندی کچلی وکیلا گویند. (غیاث ) (آنندراج ) (
یشکردهلغتنامه دهخدایشکرده . [ ی َ ک َدَ / دِ ] (اِ) یک نوع ساز گردن درازی که آن را با کمان مانندی می نوازند. (ناظم الاطباء). کلمه ٔ فارسی است به معنی قسمی ساز از ذوات الاوتار. (یادداشت مؤلف ).
یشترملغتنامه دهخدایشترم . [ ی َت َ رَ ] (اِ) بثره و آبله و تاول کوچک . (ناظم الاطباء). بشترم . و این ضبط صحیح است . (یادداشت لغتنامه ).
خَزَائِنُهُفرهنگ واژگان قرآنخزانه ها يش (خزانه به معناي مکاني است که مال در آن انبار و محافظت وذخيره گردد. )
افرایشواژهنامه آزاداَفرای ِش که از دو قسمت افرا به معنی بلند و یش به که نماد بزرگی میباشد ساخته شده است
یشتلغتنامه دهخدایشت . [ ی َ ] (اِخ ) نام یکی از نسکهای اوستا و کلمه ٔ اوستایی آن یشتی از ریشه ٔ کلمه ٔ یسنا می باشد. رجوع به یشتها شود.
یشتاسبلغتنامه دهخدایشتاسب . [ ] (اِخ ) گشتاسب . (یادداشت مؤلف ). وشتاسب . رجوع به گشتاسب و مقدمه ٔ ابن خلدون ص 6 و تجارب الامم ص 53 و 54 شود.
یشکلغتنامه دهخدایشک . [ ی َ ] (اِ) دندان بزرگ بود از آن ِ ددان . (لغت فرس اسدی ). چهار دندان بزرگ پیشین بهایم و سباع . (یادداشت مؤلف ). ناب و دندان بزرگ جانوران سبع و وحشی . (ناظم الاطباء). دندان بزرگ شیر و فیل و گرگ و اسب و سگ که به عربی ناب و به هندی کچلی وکیلا گویند. (غیاث ) (آنندراج ) (
یشکردهلغتنامه دهخدایشکرده . [ ی َ ک َدَ / دِ ] (اِ) یک نوع ساز گردن درازی که آن را با کمان مانندی می نوازند. (ناظم الاطباء). کلمه ٔ فارسی است به معنی قسمی ساز از ذوات الاوتار. (یادداشت مؤلف ).
یشترملغتنامه دهخدایشترم . [ ی َت َ رَ ] (اِ) بثره و آبله و تاول کوچک . (ناظم الاطباء). بشترم . و این ضبط صحیح است . (یادداشت لغتنامه ).
دانش اندیشلغتنامه دهخدادانش اندیش . [ ن ِ اَ ] (نف مرکب ) که دانش اندیشد. که اندیشه در دانش بندد. که خاطر بعلم سپارد : برآن شد دل دانش اندیش اوکه آرند سقراط را پیش او.نظامی .
دست پیشلغتنامه دهخدادست پیش . [ دَ ] (ص مرکب ) کنایه از گدا و سائل .(آنندراج ). || دادخواه . (ناظم الاطباء).
درازریشلغتنامه دهخدادرازریش . [ دِ ] (ص مرکب ) آنکه لحیه ٔ طویل دارد. ریش بلند. طویل اللحیه . بزرگ ریش . ریش تَپَّه . ریشو. بَلمه . لِحیانی . ألحی . (یادداشت مرحوم دهخدا) : مأمون مردی بود... دراز ریش . (مجمل التواریخ و القصص ). رجل اِسحَلانی ّ و سَیحَفانی ّ و سَیحَفی ّا
درایشلغتنامه دهخدادرایش . [ دَ ی ِ] (اِمص ) اسم مصدر از دراییدن . تأثیر. اثر کردن . (برهان ) (آنندراج ). سرایت . (ناظم الاطباء) : همه آزمایش همه پرنمایش همه پردرایش چو گرگ طرازی .مصعبی (از تاریخ بیهقی چ ادیب ص 38